محل تبلیغات شما

شکوفایی فردی




سیلی یکی از عناصر سازنده زمین و بعد از اکسیژن بیشترین فراوانی را در پوسته زمین دارد به طوری که ۲۵٫۷٪ از جرم پوسته زمین از سیلی تشکیل شده است.
سیلی عنصر چهاردهم جدول تناوبی عناصر است و با نماد Si شناخته می‌شود. سیلی در حالت آزاد به صورت جامد سخت و شفافی یافت می‌شود.
کربن، ژرمانیم و سیلی (ژرمانیم نیز مانند سیلی یک نیمه رسانا است) همگی خواص مشابهی در لایه ظرفیت الکترونی خود دارند که آن‌ها را از باقی عناصر متمایز می‌سازد. دارا بودن ۴ الکترون در اربیتال آخر آن‌ها و نیمه پر بودن لایه ظرفیت خواصی مانند تشکیل کریستال و خاصیت‌ها ترکیبی منحصر بفردی را برای این عناصر بوجود آورده است.
شبکه یونی در کربن به شکل کریستال شفاف است ولی در سیلی به شکل جامد نقره‌ای رنگ است.
فات به دلیل دارا بودن الکترون‌های آزاد در لایه ظرفیت خود معمولاً رساناهای خوبی برای جریان برق هستند. با اینکه بلور سیلی شبیه ف است ولی خواص فی ندارد.
الکترون‌های لایه خارجی در سیلی در قید جاذبه بین یکدیگر هستند و در ضمن گاف انرژی در بین لایه‌های پر و خالی برای انتقال الکترون کافی نیست.
تمامی این شرایط را می‌توان تغییر داد و می‌توان سیلی را تبدیل به ماده دیگری کرد که خواص رسانایی الکتریکی را داشته باشد. این کار طی پروسه‌ای به نام ناخالص سازی انجام می‌شود.
در این روش به شبکه یونی سیلی ناخالصی‌هایی اضافه می‌شود.
ناخالصی‌هایی که به ساختار شبکه سیلی اضافه می‌شود را می‌توان با دو دسته تقسیم کرد:
• نوع N: با اضافه کردن ناخالصی‌هایی از قبیل فسفر و یا آرسنیک در مقادیر بسیار کم. آرسنیک و فسفر هر دو پنج الکترون در لایه ظرفیت خود دارند به همین دلیل الکترون پنجم لایه‌های ظرفیت‌ آن‌ها می‌تواند به عنوان الکترون آزاد عمل کند و کار انتقال جریان را انجام دهد. این نوع سیلی رسانای خوبی است. الکترون بار منفی و یا Negative دارد به همین دلیل به این نوع N می‌گویند.

• نوع P: در اینجا عناصر بور و گالیم به سیلی اضافه می‌شوند. این دو عنصر سه الکترون در لایه ظرفیت خود دارند. وقتی به شبکه یونی سیلی وارد می شوند حفره‌هایی را ایجاد می‌کنند که باعث می‌شود که الکترون سیلی پیوند خود را از دست بدهد. وقتی یکی از الکترون‌ها از شبکه یونی خارج شود، خاصیت مثبت الکتریکی در ماده ایجاد می‌شود. به این ترتیب حفره و یا بهتر بگوییم فضای خالی الکترون می‌تواند میزبان خوبی برای الکترون از اتم کناری باشد و به این ترتیب جریان می‌تواند به راحتی در آن شارش کند. از این رو این نوع را P می‌نامند که این نوع دارای بار مثبت یا Positive است.الکتریسیته‌ای جالبی از خود نشان می‌دهند. با قرار دادن این دو به هم دیود ایجاد می‌شود



دانشمندان در دانشگاه فناوری نانیانگ(NTU) سنگاپور نوعی جدید از نانوفیلترها ابداع کرده‌اند که میتواند انرژی لازم برای تصفیه آب را تا 5 برابر کاهش دهد. توسعه این فناوری پیشرفته حدود دو سال به طول انجامید و حالا به صورت تجاری در سراسر آسیا مورد استفاده قرار می گیرند.

معمولا در آخرین مراحل تصفیه آب در فرآیند تصفیه آب آلوده، ذرات بسیار ریز قبل از اینکه به غشای اسمز مع برسند، از فیلتراسیون نهایی عبور میکنند.

در روش اسمز مع آب با فشار بالا از میان غشای بسیار نازکی به منظور جداسازی مولکولهای آب از بقیه آلاینده هامانند نمک ها، فات سنگین و مواد سمی مانند بنزن که در حد یک هزارم ضخامت یک تار موی انسان است، عبور داده میشود.فشار آب باید حدود 10bar و یا بیشتر باشد بدین معنی که پمپ آب به انرژی بسیار زیادی نیاز دارد.

اما غشاهای مشبک نانو فیلتراسیون دانشگاه نانیانگ هر دو مرحله فیلتراسیون نهایی و اسمز مع را در هم ادغام کرده‌اند. این غشاها برای فیلترکردن آلودگی ها به فشار آب حدود 2bar نیاز دارد که تقریبا برابر فشار آب درون لوله کشی خانگی است و میزان خلوص آن همانند  آب تصفیه شده حاصل از فرآیند اسمز مع است.

این فناوری جدید دو سال به طول انجامید تا دانشگاه نانیانگ و موسسه تحقیقات آب و محیط زیست (NEWRI)آن را توسعه دهند و حالا توسط شرکت طرف همکاری دانشگاه نانیانگ به نام دیمن (De Men)به صورت تجاری به کار گرفته شده.

شرکت دیمن که صاحب بسیاری از کارخانه های تصفیه آب در ویتنام و سنگاپور است، کارخانه ای جدید درسنگاپور برای ساخت این نوع از نانو فیلترها احداث خواهد کرد.

پروفسور نگ ون جرن مدیر ارشد موسسه NEWRI میگوی"د این تکنولوژی جدید در نوع خود بازار را به دست گرفته و قدمی عظیم در جهت شکوفایی اقتصادی سنگاپور خواهد بود".

او افزود:" با افزایش رشد جمعیت و شهرنشینی شهرها و جوامع بیشتری با چالش کمبود آب شرب مواجه خواهند شد و نیاز به تصفیه آب بیشتر و بیشتر احساس خواهد شد"

"در روزگاری که با تقاضای روزافزون برای آب شرب روبرو هستیم، دنیا به فناوریهای نوینی مانند غشاهای مشبک نانوفیلتر جدید دانشگاه نانیانگ نیازمند است که به ما امکان تصفیه و تولید آب بسیار سالم با قیمت پایین را فراهم می‌کند."

پروفسور وانگ رونگ از دانشگاه نانیانگ و مدیر موسسهNEWRI که مسئولیت رهبری تیم طراحی غشاهای نانوفیلتر را به عهده دارد می‌گوید که آنها این غشا را برای تولید انبوه و استفاده تجاری نیز طراحی کرده‌اند.

او می افزاید" هم اکنون یکی از چالش های عمده پیشرو صنعت در فرآیندهای اسمز مع مصرف انرژی بسیار زیاد آن و طول عمر کم آنهاست. غشاهای جدید ما با استفاده از مواد شیمیایی ارزان قیمت که از مواد شیمیایی متعارف 30 برابر ارزانتر است  به سهولت تولید می‌شوند که آنها را برای تولید انبوه مناسب میسازد"

آقای آندریاس کروئل مدیر عامل شرکت دیمن میگوید:" غشاهای جدید شکاف کنونی بازار در تصفیه آب را پر خواهد کرد.

چنین فناوری مفید و کارآمدی دارای بازار بالقوه ای است و میتوان آن را در تعداد زیادی از پروژه‌های شرکت دیمن که به صنعت تصفیه آب مرتبط است، به کار برد."

همچنین تکنولوژی غشاهای جدید دانشگاه نانیانگ از 10 تا 14 ماه جولای در نمایشگاه بین‌المللی آب در سنگاپور به نمایش گذاشته خواهد شد.






تیتانیوم فی سفید نقره ای،  از نظر فراوانی در پوسته زمین نهمین عنصر و در میان فات هفتمین ف فراوان است. مقاومت به خوردگی منحصر به فرد حتی در آب دریا و محیط های کلر دار،غیر سمی بودن، با دوام بودن و استحکام زیاد نسبت به وزن آن از ویژگیهای اصلی این ف است.
اسم تیتانیوم از اساطیر یونان باستان یعنی تیتان برگفته شده است. تیتانیوم اغلب واکنش پذیر است که باعث شده به صورت خالص یافت نشود. این ف علیرغم سبک بودن آن استحکامی  نزدیک به اکثر فولادها را داراست و 60 درصد از آلومینیوم متراکمتر و دوبرابر مستحکمتر از آن است.
نقطه ذوب آن 1668 درجه سانتیگراد و نقطه جوش آن 3287 درجه سانتیگراد است. تیتانیوم فی غیرمغناطیس و براق است که رسانای خوبی برای گرما و جریان برق نیست.غیر سمی بودن آن حتی در دوزهای بالا باعث شده که مصارف پزشکی پیدا کرده و در ایمپلنت ها و کاشتنی ها مانند مفصل ران مورد استفاده قرار گیرد که 20 سال دوام می‌آورد. میتوان از اکثر عناصر مانند آهن، آلومینیوم، نیکل و وانادیوم با این ف آلیاژ ساخت که آلیاژهایی سبک و پر استحکام به دست میاید که از آن ها برای ساخت کشتی ها، فضاپیما ها، و هواپیماها مورد استفاده قرار میگیرد. حدود دو سوم از ف تیتانیوم در ساخت موتور و بدنه هواپیماها کاربرد دارد همچنین از این ف در ساخت ماشین ها و موتورسیکلت های مسابقه استفاده میشود. حدود 95 تیتانیوم برای ساخت تیتانیوم دی اکسید مورد استفاده قرار میگیرد که خیلی براق است و پیگمنت ها(رنگدانه ها) سفید از خود منعکس میکند که برای ساخت رنگ ها، پلاستیک ها، خمیر دندان ها، ضد آفتاب ها،لوازم ورزشی و کاغذ کاربرد دارد. موزه مشهور گوگنهایم در شهر بیلبائو اسپانیا با پانل هایی از جنس این ف پوشیده شده است. خاصیت غیرسمی بودن بودن و مقاومت در محیط حاوی کلر باعث شده که در استخرهای شنا از این ف استفاده شود. تیتانیوم در سنگ ها و رسوبات زمین، در شهاب سنگها،خورشید و دیگر ستارگان یافت میشود.


واقعیت هایی درباره آب
• آب ۷۰ درصد از کل سطح کره زمین را فراگرفته است.
•  اقیانوس آرام، اقیانوس اطلس و اقیانوس هند به ترتیب بزرگترین اقیانوس های جهان هستند.
• عمیق ترین نقطه در اقیانوس ها منطقه ای بنام ترنچ مارینا در اقیانوس آرام است.
• در هر کیلوگرم از آب دریا به طور متوسط ۳۵گرم نمک حل شده است.
•  با افزایش میزان نمک به آب نطقه انجماد آب پایین می آید به طوری که نقطه انجماد آب دریا دو درجه زیر صفر است.
• رود نیل  با ۶۶۵۰ کیلومتر و رود آمازون با ۶۴۰۰کیلومتر طول به ترتیب طولانی ترین رودهای جهان هستند.
• شکر، نمک و اسیدها به خوبی در آب حل میشوند در حالی که روغن و نفت در آب نامحلول هستند.
• چرخه آب عبارتست از: تبخیر آب از سطح زمین، سرد شدن و متراکم شدن آن به صورت قطرات آب و بلورهای یخ که ما به صورت ابر میبینیم، و بازگشت به زمین به صورت برف و باران.
• آب در حالت یخ در قطب های سیاره مریخ یافت میشود و دانشمندان از احتمال وجود اب به صورت مایع در این سیاره خبر میدهند.
• آب خالص بدون رنگ و بدون بو است و pH آن نزدیک ۷ است.
•  با اینکه بسیاری از مردم می‌دانند که آب در ۱۰۰ درجه جوش می‌آید اما این در شرایط عادی در سطح دریا اتفاق می‌افتد طوری که بالای کوه اورست در ۶۸ درجه و در قعر اقیانوس ها بالای ۱۰۰ درجه جوش میاید.
•  وقتی که آب را از ۴ درجه تا صفر درجه سرد کنیم حجم آن زیاد میشود طوری که هنگام انجماد آن در لوله های آب میتواند حتی لوله ها را دچار ترک خوردگی کند.
• آب به واسطه خاصیت اسمزی میتواند از لوله های باریک برخلاف جاذبه زمین بالا رود.
•بیشتر مردم در سراسر دنیا به آب آشامیدنی سالم دسترسی دارند اما کمبود آب سالم مسئله بسیاری از کشورها است طوری که در صورت عدم مدیریت درست منابع میتواند به بحران آب در بسیاری از نقاط جهان دامن بزند.
•  یکی از مصارف عمده آب در کشاورزی برای تولید محصولات است.
• آب به منظور مهار آتش‌سوزی توسط آتش‌نشانان به کار گرفته میشود.
•  صنعت آب عمل آبرسانی به شهرها و روستاهای سراسر جهان است که شامل خدماتی همچون تصفیه، گنایی فاضلاب، فیلترینگ، تقطیر و لوله کشی است.
• برق را میتوان از نیروی آب به دست آورد فرآیندی که در آن از نیروی آب برای چرخاندن توربین های متصل به ژنراتورها استفاده میشود.

• از آب برای آشپزی و تفریحاتی همچون شنا، قایق سواری، موج سواری، اسکی، هاکی و . استفاده میشود.



مواد جدید واکنشی تک شکافت را مهیا میکنند که زمان جمع آوری بارهای الکتریکی قابل برداشت را افزایش میدهند.
مواد جدید گذرگاهی برای دستیابی به انرژی خورشیدی با راندمان بالا و باصرفه است. تحقیق اولیه روی این مواد نشان میدهد که این مواد میتوانند بارهای مفیدتری ایجاد کرده و راندمان سلول های خورشیدی را تا 44 درصد افزایش میدهند.
اشعه های خورشید منبعی پاک و بی پایان برای انرژی هستند که به عنوان منبعی جایگزین برای انرژی های تجدیدناپذیر به صورت روزافزون مورد توجه جهانیان واقع شده است. اما روش های کنونی برای برداشت بارهای خورشیدی گران و ناکافی بوده و نیز راندمان نظری کمتر از 33 درصد است.
نانو مواد جدید ساخته شده توسط محققین مرکز پژوهش علوم جدید دانشگاه نیویورک(CUNY) رهگذری برای دستیابی به انرژی خورشیدی با راندمان بیشتر و با صرفه تر است.این مواد با استفاده از فرآیندی به نام تک شکافت (singlet fission) به تولید و افزایش طول عمر الکترون های برداشتی حاصل از نور منجر میشود. این کشف در یک مقاله تازه منتشر شده در ژورنال شیمی فیزیک تشریح شده است. به نقل از آندرو لوین، ناشر برجسته این مقاله و دانشجوی دکترای این دانشگاه، با اصلاح بعضی مولکول های به کار رفته در رنگ های صنعتی به منظور ساخت موادی که الکترون های برداشتی ایجاد و طول عمر الکترون های برانگیخته شده را بیشتر میکنند وفرصت  کافی برای جمع‌آوری آنها در سلولهای خورشیدی را برای ما افزایش میدهند. این محقق می‌افزاید که فرآیند خود جمع شدن باعث میشود که مولکول های رنگ به صورت بخصوصی روی هم چیده شوند. این چینش به رنگ هایی که فوتون های خورشیدی را جذب کرده‌اند اجازه میدهد که با رنگ های مجاور جفت شده و با آنها تبادل انرژی نمایند. سپس الکترون‌های این رنگها از هم جدا گشته طوری که به صورت انرژی خورشیدی قابل برداشت جمع آوری گردند.
روش ساخت
برای ساخت این مواد، محققان دو نوع رنگ صنعتی رایج یعنیdiketopyrrolopyrrole (DPP) و ریلین را مورد استفاده قرار دادند که منجر به ایجاد شش نوع رنگ فوق اشباع خود جمع شونده شد که با استفاده از میکروسکوپ الکترونی و طیف سنجی پیشرفته توسط دانشمندان انجام گرفت. آنها دریافتند که هر ترکیب دارای اختلاف های ریزی در هندسه آنها است که متاثر از حالت برانگیخته رنگها، بروز تک شکافت و تولید الکترونها و طول عمر برداشت آنها است. این عمل یک کتابخانه ای از نانو مواد برای ما مهیا میسازد که میتوانیم به منظور حصول انرژی خورشیدی در آن به مطالعه بپردازیم. در این روش برای ساخت مواد کاربردی با استفاده از روش های خود جمع شونده میتوانیم روی خواص و افزایش راندمان فرآیند برداشت نور بیشتر مانور بدهیم.
چالش بعدی تیم پژوهشی، توسعه یک روش برای برداشت بارهای خورشیدی است که توسط مواد نانو جدید به وجود آمده است. اخیرا آنها مشغول طراحی یک مولکول ریلین هستند که بتواند الکترون های مولکول DPP بعد از فرآیند تک شکافت را قبول کند. اگر آنها موفق به انجام این کار شوند این مواد هم آغازگر فرآیند تک شکافت است و هم انتقال بار به سلولهای خورشیدی را تسهیل میسازد.


توضیحات:

 self assembly: خود جمع شونده

Harness :برداشت، جمع آوری


Journal Reference:

Andrew M. Levine, Christoph Schierl, Bettina S. Basel, Mehroz Ahmed, Braden A. Camargo, Dirk M. Guldi, Adam B. Braunschweig. Singlet Fission in Combinatorial Diketopyrrolopyrrole–Rylene Supramolecular Films. The Journal of Physical Chemistry C, 2019; 123 (3).


بیشعورها قواعد نانوشته‌ای دارند که بر طبق آن رفتار میکنند.بعضی از آنها بدین قرارند:

• تمام مشکلات را دیگران به وجود آورده اند.

• اصلا نیازی به ریشه‌یابی و حل مشکلات نیست، فقط یکی را پیدا کن که مشکلات را گردنش بندازی.

• کم نیاور. تمام کاستی‌ها و خطاها را میتوان در پشت نقابی از وقاحت پنهان کرد. هرچقدر که جرمت بزرگتر است باید پررویی ات هم بیشتر باشد.

• تمام قوانین برای این به وجود آمده‌اند که نقص شوند، اما فقط توسط تو.اگر کس دیگری این کار را انجام داد دودمانش را بر باد بده.

• اگر از قانونی خسته شدی، مطابق نیازت یکی دیگر بساز؛ اما به محض آنکه به خواسته ات رسیدی آن را هم نقض کن.

• هرگز در توانایی ات در به دست آوردن هر چیز کثیفی که اراده کنی، شک نکن.



فلاسفه اولیه همه عقیده داشتند که اصل کلیه تغییرها باید نوعی جوهر اولیه باشد.ما فقط میدانیم این اعتقاد رفته رفته پیدا شد که علت نهان تمامی تغییرات در طبیعت نوعی جوهر اولیه است. باید چیزی باشد که چیزها همه از آن می آیند و همه بدان بازمی‌گردند.
جتلب ترین مطلب برای ما در حقیقت نه راه حل های این فیلسوفان اولیه،بلکه پرسشهای آنها و نوع پاسخی است که می جستند.مهم این نیست که چه می اندیشندند مهم آن است که چگونه می اندیشیدند.
میدانیم پرسشهای آنها درباره دگرگونی هایی بود که در جهان مادی پدید می آمد.در جستجوی قوانین ناپیدای طبیعت بودند. میخواستند بدون توسل به اساطیر کهن بفهمند پیرامون آنها چه میگذرد. و از همه مهمتر میخواستند با مطالعه خود طبیعت رویدادهای واقعی طبیعی را دریابند. این روش توضیح با توضیح رعد و برق یا بهار و زمستان از طریق داستانسرایی درباره خدایان فرق داشت.
بدین ترتیب فلسفه به تدریج خود را از مذهب رها ساخت.میتوان گفت فیلسوفان یونانی نخستین گام را در راه استدلال علمی برداشتند، و پیشتاز آنچه بعدها علم نامیده شد بودند.

برگرفته از کتاب دنیای سوفی


توی دنیا دو طبقه مردم هستند: بچاپ و چاپیده.
اگر نمیخواهی جزو چاپیده ها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی. سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه می کنه و از زندگی عقب می اندازه. فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن. چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافیست، تا بتوانی حساب پول را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟
حساب مهمه! باید هر چه زودتر وارد زندگی شد. همینقدر رومه را توانستی بخوانی بسه. باید کاسبی یاد بگیری. با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن. حق خودت را بگیر. از فحش و تحقیر و رده نترس، حرف توی هوا پخش میشه.
هر وقت ازین در بیرونت انداختند، از در دیگر با لیخند وارد بشو.
فهمیدی؟ پررو، وقیح و بی سواد. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه نان را به نرخ روز باید خورد.
سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هرکس و هر عقیده‌ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بی.
من می خواهم که تو مرد زندگی بار بیایی و محتاج خلق نشی. کتاب و درس و اینها دوتا پول نمی ارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی می‌کنی: اگر غفلت کردی تو را می چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی و چندتا کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه. آسوده باش! من همه ی این وزرا و وکلا را درس میدم. چیزیکه مهمه باید نشان داد که زبر دستی هستی که به آسانی مچت واز نمیشه و جزو جرگه ی آنهایی و سازش می کنی. باید اطمینان آنها را جلب کرد تا ترا از خودشان بدانند. ما توی سرگردنه داریم زندگی میکنیم.!
حاجی آقا / سال انتشار 1344

صادق هدایت

 






بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد،یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.


حدود1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده. نمیشد. اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آنها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند.


دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:


در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد.نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.

هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.

هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».


تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.


با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.

با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.

با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

واین هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ‌های خاموش کافی بود.


این سبک شکنجه، شکنجه ی خاموش نامیده میشود.


این روزها همه فقط خبرهای بد میشنوند شما چطور؟

این روزها هیچکس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟

این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟


پس بیایید از شکنجه خاموش رها شویم

تصور رایج از سیاهچاله یک شی نجومی است که تمام مواد و پرتوهای اطراف خود را می‌بلعد.اما تعریف فیزیکی آن وجود یک نقطه بسیار کوچک  و در عین حال سنگین و چگال با انرژی نامحدود است که قوانین فیزیک در آن بهم میخورد.اما بر اساس یک مقاله منتشر شده در ژورنال اخترشناسی طبیعت   ارائه چنین تعریفی را کامل ندانسته و ایرادات این تعریف را بدین صورت بیان ساخته: ماهیت سیاهچاله ها موضوع پژوهش زیرشاخه های فیزیک مانند فیزیک لیزر، فیزیک کوانتوم و البته فیزیک کیهان است که هر کدام از این عرصه ها با رویکرد مخصوص خود به مفهوم نظری سیاهچاله‌ها می‌پردازند. پدیده‌ای مانند سیاهچاله‌ها متعلق به حوزه ای است که مشاهده و آزمایش روی آن به دور از دسترس است. بنابراین فرضیه وجود سیاهچاله‌ها شامل برخی گمانه زنی هاست که حتی برای رشته فیزیک نظری غیرمعمول است. اما سختی کار در این است که چه چیزی رویکرد فیزیکی ماهیت سیاهچاله‌ها را از نظر فلسفی اینقدر جالب توجه ساخته است. جنبه فیزیکی سیاهچاله‌ها خود ارتباط عمیقی با سایر مباحث فلسفی همچون ملاحظات متافیزیکی، اصول شناسی و هستی شناسی دارد.
 از نظر اخترشناس معروف اوی لوئب (Avi Loeb) سیاهچاله زندان نهایی  است که به محض ورود به آن هرگز قادر نخواهید شد از آن خارج شوید. از طرفی دیگر  دومنیکو گویلینی (Domenico Guilini) فیزیکدان نظری فرض سیاهچاله‌ها به عنوان اشیائی در فضا که میوانند حرکت کرده و فضای اطراف خود را تحت تاثیر قرار دهند از لحاظ مفهومی مشکل برانگیز است.



میزان مقاومت الکتریکی نیمه‌رساناها بین رساناها و نارساناها می‌باشد. از نیمه رساناها برای ساخت قطعاتی مانند دیود، ترانزیستور، تریستور، آی سی و … استفاده می‌شود. ظهور نیمه رساناها در علم الکترونیک انقلاب عظیمی را در این علم ایجاد کرده که اختراع رایانه یکی از دستاوردهای این انقلاب است.
در نیمه‌رساناها، در دمای صفر کلوین همه ترازهای انرژی در نوار ظرفیت بوسیله الکترون‌ها اشغال شده‌اند و در نوار رسانش، این ترازها خالی هستند. در دماهای بالاتر، برخی از پیوندها با ارتعاشات گرمایی شکسته می‌شوند. این منجر به خلق الکترون‌ها در نوار رسانش و حفره‌ها در نوار ظرفیت می‌شود.
دو نوار متمایز انرژی الکترونی(نوار رسانش و نوار ظرفیت) و تحرک الکترون‌ها بین آن‌ها، منشأ بسیاری از خواص نیمه‌رساناها می‌باشد.
یکی از ویژگی‌های جالب مواد نیمه‌رسانا، که آنها را از مواد رسانا متمایز می‌کند، چگونگی تغییر مقاومت ویژه‌ی الکتریکی آنها با تغییرات دما است. برای توجیه پدیده‌ی رسانایی الکتریکی در جامدات، دیگر نظریه‌ی کلاسیکِ الکترون آزاد پاسخگو نیست و نظریه‌ی نواری، که مبتنی بر فیزیک کوانتوم است، برای تفسیر این پدیده استفاده می‌شود.
همانطور که می‌دانیم افزایش دما موجب افزایش مقاومت ویژه‌ی الکتریکی مواد رسانا می‌شود. علت این پدیده نیز افزایش تعداد و شدت برخورد الکترون‌های آزاد با اتم‌های در حال نوسان در جسم رسانا است. با افزایش دما، جنبشِ ذراتِ تشکیل‌دهنده‌ی جسم بیشتر می‌شود و بنابراین تعداد و شدت برخورد الکترون‌های آزاد با اتم‌های جسم افزایش می‌یابد. یعنی الکترون‌ها که حاملان بار الکتریکی در جسم جامد رسانا هستند، برای انتقال بار الکتریکی با موانع بیشتری برخورد می‌کنند و در نتیجه رسانایی الکتریکیِ جسم کاهش می‌یابد.
آزمایش‌ نشان می‌دهد، برخلاف رسانا، در نیمه رسانا افزایش دما موجب کاهش مقاومت ویژه‌ی الکتریکیِ نیمه‌رسانا می‌شود. توجیه این پدیده در نیمه‌رسانا تنها با استفاده از نظریه‌ی نواری امکان‌پذیر است.
اساس این نظریه بدین صورت است که در دماهای پایین نوار ظرفیت نیمه‌رسانا کاملا پُر از الکترون و نوار رسانش کاملا خالی از الکترون است. از این رو نه نوار ظرفیت در رسانش نقشی دارد (چون نوار کاملا پر است و هیچ الکترونی امکان گذار درون نوار را ندارد) و نه در نوار رسانش الکترونی هست تا موجب رسانایی الکتریکی شود. بنابراین در دماهای پایین، نیمه‌رسانا مشابه نارسانا رفتار می‌کند. با افزایش دما، تعدادی از الکترون‌های نوار ظرفیت به نوار رسانش گذار می‌کنند. بدین ترتیب هم الکترون‌هایی که در نوار رسانش قرار می‌گیرند، موجب رسانایی الکتریکی می‌شوند و هم تعدادی تراز خالی در نوار ظرفیت ایجاد می‌شود. ازاین‌رو امکان گذار برای الکترون‌های نوار ظرفیت نیز (در همان نوار) فراهم می‌شود. به بیان دیگر، در این حالت هم نوار رسانش در رسانایی الکتریکی نقش دارد و هم نوار ظرفیت. به همین ترتیب با افزایش دما هم تعداد الکترون‌های نوار رسانش بیشتر می‌شود و هم ترازهای خالی نوار ظرفیت افزایش می‌یابد. این مسئله سبب افزایش رسانایی الکتریکی نیمه‌رسانا می‌شود اما مسئله به همین‌جا ختم نمی‌شود.
آزمایش‌های گوناگون نشان می‌دهد که مقدار جریان الکتریکی در نیمه‌رسانا بیشتر از آن است که فقط با عبور الکترون‌ها ایجاد شده باشد. این پدیده ایده‌ی وجود ذرات دیگری را به عنوان حامل بار الکتریکی مطرح می‌کند. به عبارت دیگر ما تا کنون فقط الکترون‌ها را به عنوان حاملان بار الکتریکی در نظر می‌گرفتیم، اما آزمایش‌های دقیق‌تر نشان می‌دهد ذراتی با بار مثبت و هم‌جرم الکترون نیز در رسانایی الکتریکی نیمه‌رساناها نقش دارند.
این اتفاق با استفاده از نظریه‌ی نواری اینچنین توجیه می‌شود؛ در نیمه‌رسانا علاوه بر الکترون‌هایی که در نوار رسانش قرار می‌گیرند و در رسانایی الکتریکی نقش دارند، جای خالی ایجاد شده در نوار ظرفیت نیز (که به دلیل گذار الکترون‌ها به نوار رسانش تشکیل شده)، موجب رسانایی الکتریکی می‌شود.
با گذار الکترون از نوار ظرفیت به نوار رسانش، تعدادی جای خالی الکترون در نوار ظرفیت ایجاد می‌شود. جای خالی الکترون در نوار ظرفیت را حفره می‌گوییم. حالا با ایجاد این جاهای خالی در نوار ظرفیت، الکترون‌های این نوار هم می‌توانند گذار انجام دهند و از تراز انرژی پایین‌تر به تراز انرژی بالاتر بروند.
غیر از ساخت دیود(همسو کننده جریان) از نیمه رساناها در ساخت ترانزیستورها که مجموعه‌ای از دیود‌های متصل به هم است استفاده میشود. این اتصال‌ها که معمولاً به صورت NPN و یا PNP انجام می‌شوند به صورت یک سوئیچ عمل می‌کند. شاید فکر کنید که با این کار دیگر هیچ مقداری جریان از ترانزیستور گذر نمی‌کند. دقیقاً همین‌طور است.ولی اگر جریان به محل میانی ترانزیستور داده شود می‌تواند جریان بسیار کمی را به جریان زیادی در یک جهت تبدیل کند.
همین واقعیت است که خاصیت سوئیچ بودن را به ترانزیستور می‌دهد و می‌تواند با جریانی کم روشن و خاموش شود.
با استفاده از همین حقایق امروزه میلیون‌ها ترانزیستور پردازشگر‌ها را تشکیل می‌دهند که در حقیقت میلیون‌ها سوئیچ متصل به هم هستند.
همانطور که می‌دانید اساس دیجیتال واحد‌های باینری یا صفر-و-یک است. به این ترتیب این سوئیچ‌ها می‌توانند میلیون‌ها محاسبه و عملیات منطقی را انجام دهند که می‌تواند به پردازش‌های بزرگی ختم شود.
کاربرد دیگر نیمه رساناها در ساخت سلولهای خورشیدی است.
در یک رسانا، نوار رسانش به طور جزئی بوسیله الکترون‌ها پرشده یا با نوار ظرفیت هم‌پوشانی دارد. در نتیجه، گاف نواری وجود ندارد و مقاومت بسیار کم است. این اهمیت نیمه‌رساناها برای ساخت سلول خورشیدی را نشان می‌دهد.
به منظور بوجود آوردن نیروی الکتریکی، یک سلول خورشیدی نیاز به تولید جریان و ولتاژ دارد. تولید جریان نیازمند حامل‌های بار متحرک است و تولید ولتاژ به یک گاف بین ترازهای انرژی الکترونی نیاز دارد. فات حامل بار آزاد و عایق‌ها گاف نواری بین ترازهای انرژی الکترونی دارند، اما نیمه‌رساناها هر دو خصوصیت را باهم دارند. برای افزایش بازده تبدیل سلول، بایستی تفکیک مؤثر بار صورت گیرد، که وابسته به عواملی مانند طول پخش الکترون‌ها و حفره‌ها می‌باشد. برای یک سلول خورشیدی فرآیندهای تولید الکترون‌ها و حفره‌ها و بازترکیب آن‌ها از بیشترین اهمیت برخوردار است.
الکترون‌ها در نوار رسانش و حفره‌ها در نوار ظرفیت می‌توانند در رسانش سهم داشته باشند. در مقابل، در یک عایق، گاف نواری به اندازه‌ای بزرگ است که نوار رسانش حتی در دمای اتاق، خالی است.
هنگامی که نیمه‌رسانا در معرض نور قرار می‌گیرد، حامل‌های بار اضافی در آن تولید می‌شود. بازده یک سلول وابسته به تولید و جدایی حامل‎های بار است. از این رو، شناخت عوامل مؤثر در تولید، تفکیک و نیز بازترکیب حامل‌ها حائز اهمیت است.



سیلی یکی از عناصر سازنده زمین و بعد از اکسیژن بیشترین فراوانی را در پوسته زمین دارد به طوری که ۲۵٫۷٪ از جرم پوسته زمین از سیلی تشکیل شده است.
سیلی عنصر چهاردهم جدول تناوبی عناصر است و با نماد Si شناخته می‌شود. سیلی در حالت آزاد به صورت جامد سخت و شفافی یافت می‌شود.
کربن، ژرمانیم و سیلی (ژرمانیم نیز مانند سیلی یک نیمه رسانا است) همگی خواص مشابهی در لایه ظرفیت الکترونی خود دارند که آن‌ها را از باقی عناصر متمایز می‌سازد. دارا بودن ۴ الکترون در اربیتال آخر آن‌ها و نیمه پر بودن لایه ظرفیت خواصی مانند تشکیل کریستال و خاصیت‌ها ترکیبی منحصر بفردی را برای این عناصر بوجود آورده است.
شبکه یونی در کربن به شکل کریستال شفاف است ولی در سیلی به شکل جامد نقره‌ای رنگ است.
فات به دلیل دارا بودن الکترون‌های آزاد در لایه ظرفیت خود معمولاً رساناهای خوبی برای جریان برق هستند. با اینکه بلور سیلی شبیه ف است ولی خواص فی ندارد.
الکترون‌های لایه خارجی در سیلی در قید جاذبه بین یکدیگر هستند و در ضمن گاف انرژی در بین لایه‌های پر و خالی برای انتقال الکترون کافی نیست.
تمامی این شرایط را می‌توان تغییر داد و می‌توان سیلی را تبدیل به ماده دیگری کرد که خواص رسانایی الکتریکی را داشته باشد. این کار طی پروسه‌ای به نام ناخالص سازی انجام می‌شود.
در این روش به شبکه یونی سیلی ناخالصی‌هایی اضافه می‌شود.
ناخالصی‌هایی که به ساختار شبکه سیلی اضافه می‌شود را می‌توان با دو دسته تقسیم کرد:
• نوع N: با اضافه کردن ناخالصی‌هایی از قبیل فسفر و یا آرسنیک در مقادیر بسیار کم. آرسنیک و فسفر هر دو پنج الکترون در لایه ظرفیت خود دارند به همین دلیل الکترون پنجم لایه‌های ظرفیت‌ آن‌ها می‌تواند به عنوان الکترون آزاد عمل کند و کار انتقال جریان را انجام دهد. این نوع سیلی رسانای خوبی است. الکترون بار منفی و یا Negative دارد به همین دلیل به این نوع N می‌گویند.

• نوع P: در اینجا عناصر بور و گالیم به سیلی اضافه می‌شوند. این دو عنصر سه الکترون در لایه ظرفیت خود دارند. وقتی به شبکه یونی سیلی وارد می شوند حفره‌هایی را ایجاد می‌کنند که باعث می‌شود که الکترون سیلی پیوند خود را از دست بدهد. وقتی یکی از الکترون‌ها از شبکه یونی خارج شود، خاصیت مثبت الکتریکی در ماده ایجاد می‌شود. به این ترتیب حفره و یا بهتر بگوییم فضای خالی الکترون می‌تواند میزبان خوبی برای الکترون از اتم کناری باشد و به این ترتیب جریان می‌تواند به راحتی در آن شارش کند. از این رو این نوع را P می‌نامند که این نوع دارای بار مثبت یا Positive است.الکتریسیته‌ای جالبی از خود نشان می‌دهند. با قرار دادن این دو به هم دیود ایجاد می‌شود


فلسفه چیست؟
سوفی عزیز،
بسیاری از مردم هرکدام،یک سرگرمی دارند.بعضی سکه قدیمی یا تمبر خارجی جمع میکنند، برخی به کاردستی مشغول میشوند، دیگران در اوقات فراغت به ورزش می‌پردازند.
گروهی از کتاب خواندن لذت میبرند. ولی ذوق مطالعه آنها بسیار باهم متفاوت است.عده ای فقط رومه یا چیزهای فکاهی میخوانند، جمعی رمان دوست دارند، مابقی هم چه بسا خواندن کتابهای ستاره شناسی،طبیعت وحشی یا کشفیات علمی را ترجیح میدهند.
آیا چیزی هست که همه به آن علاقمند باشیم؟ آیا چیزی هست که مربوط به همه-صرفنظر که کی هستند و کجای جهان زندگی میکنند - باشد؟
مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد میمیرد، خواهد گفت گرما و.
ولی هنگامی که این نیازهای اولیه برطرف شد - آیا چیزی میماند که انسان بدان نیازمند باشد؟ فیلسوفان میگویند بلی.
به عقیده آنها آدم نمی‌تواند فقط دربند شکم باشد. البته همه خورد و خوراک لازم دارند. البته که همه محتاج محبت و مواظبت اند. ولی از اینها که بگذریم یک چیز دیگر هم هست که همه لازم دارند، و آن این است که بدانیم ما کیستیم و در اینجا چه میکنیم؟
علاقه به اینکه بدانیم ما کی هستیم امری تصادفی چون جمع کردن تمبر نیست. جوینده این مطلب در بحثی شرکت میکند که با پیدایش بشر بر کره زمین آغاز شد و هنوز ادامه دارد.

دنیای سوفی_ یوستین گردر


آلومینیم یکی از فات تقریباً جدید است که کاربردهای صنعتی آن تقریباً از سال 86 میلادی با تهیه شمش
آلومینیم از طریق الکترولیز توسط هرولت » Heroult » در فرانسه و مارتین – هال » Hall – Martin » در آمریکا
آغاز گردید ، ولی کوشش های متعدد و پی گیر برای استخراج و تهیه آن از سالهای 86 ادامه داشته است .
کمتر از یکصد سال از زمان تهیه آلومینیم به طریقه بایر » Bayer »  می گذرد ، ولی در همین مدت کوتاه ، خواص فیزیکی و مکانیکی مطلوب آلومینیم و آلیاژهای آن باعث گردیده است که این ف در پهنه ی صنعت ارزش بسیار زیادی یافته و در دو جهت مختلف خواص فیزیکی و مکانیکی جایگزین برخی از انواع فولادها و یا آلیاژهای مس گردد .
آلومینیم دارای 16 پروتن 16 نوترون و 16 الکترون است و بدین ترتیب عدد اتمی آن 16 و جرم اتمی آن تقریباً می باشد  
آلومینیم در ترکیبات شیمیایی دارای ظرفیت 1 بوده ولی توزیع الکترونهای مدار بیرونی آن به گونه ای است که
در برخی از ترکیبات می تواند دارای ظرفیت 6 باشد .
 نقطه ذوب پایین آلومینیم نسبت به مس و آهن  و مقایسه وزن مخصوص و سایر خواص فیزیکی و مکانیکی این سه ف و آلیاژهای آنها یکی از دلایل عمده گسترش روزافزون و کاربردهای آلومینیم در
صنعت می باشد ، زیرا برای ریخته گری و ذوب این ف تقریباً امکان استفاده از تمام کوره های صنعتی ذوب معمولی و با قدرت حرارتی کم میسر است.
آلومینیم بعد از منیزیم سبکترین ف است . وزن مخصوص » چگالی آن برابر 1/8 گرم بر سانتیمتر مکعب است .
سبکی آلومینیم یکی دیگر از عوامل مهم در کاربردهای صنعتی آن می باشد . چنانچه چگالی آلومینیم با مس ( 8/8 ) و آهن ( 8/1 ) مقایسه شود ، نتیجه می گردد که برای ساخت قطعاتی با شکل مشابه از آلومینیم به کمتر از 11 درصد وزنی مس و 11 درصد وزنی آهن ، ف لازم است . با توجه به مقایسه قیمت وزنی و همچنین سهولت حمل و نقل و ذوب سریعتر ، گسترش کاربردهای صنعتی آلومینیم را می توان پیش بینی نمود .
آلومینیم یکی از فات هادی است و هدایت حرارتی آن تقریباً 1/00 درصد مس است . که در مقایسه با مس نسبت وزن مخصوص ، هدایت حجمی آلومینیم از مس بیشتر و این نیز یکی دیگر از موارد استفاده های صنعتی آلومینیم و توسعه کاربرد آلومینیم در مصارف الکتریکی محسوب می شود .
آلومینیم فی است نرم است که قابلیت آلیاژسازی و استفاده از آلیاژهای مختلف آلومینیم با عناصر مانند سیلیسیم ، منیزیم
و مس باعث گردیده است در حالی که خواص فیزیکی آلومینیم نظیر وزن مخصوص افزایش فاحشی نداشته باشدو نقطه ذوب آن حتی کاهش یابد ، آلیاژهای مقاومی حاصل گردد که سختی آن افزایش یابد و استحکام کششی و خواص مکانیکی بسیار بالایی برخوردار باشد .
یکی دیگر از مشخصات عمده آلومینیم که در گسترش زمینه های کاربرد این عنصر و آلیاژهای آن در صنعت نقش مهم و اساسی دارد ، مقاومت این ف در مقابل اکسیژن » هوا و سایر عوامل خورنده های شیمیایی نظیر آب دریا ، برخی از مواد روغنی و . . . است . آلومینیم به سرعت اکسیده می شود ، ولی اکسید حاصل تشکیل یک فیلم  اولیه فشرده و غیر متخلخلی را می دهد که از نفوذ اکسیژن به قسمت های درونی قطعه جلوگیری کرده و از خود حفاظت ف و قطعه را در مقابل اکسیژن و عوامل اکسایش بر عهده می گیرد .
مشخصاتی که در فوق گفته شد و به خصوص آنهای که بر معیارها و مقیاس های فیزیکی استوار هستند ، به ف خالص آلومینیم اختصاص دارند . در صنعت خواص فیزیکی تحت تأثیر ناخالصی های موجود در ف صنعتی قرار گرفته و تغییرات عمده ای را نسبت به شرایط فیزیکی و شیمیایی  معین داشته باشند.مهترین زمینه های کاربرد آلومینیم در صنایع و نیازمندی های انسانی عبارتند از :
مصارف خانگی : نظیر کتری ،قاشق ، چنگال ، قابلمه و قسمت هایی از یخچال . . . توسعه و گسترش آلومینیم در ساخت وسایل خانگی فوق بر دلایل متعددی استوار است که مهمترین آنها مقاومت آلومینیم در مقابل اکسیژن هوا  ، سبکی و هدایت حرارتی می باشد . در قدیم برای ساخت وسایل خانگی نظیر دیگ ، بادیه ، بشقاب ، قاشق ، چنگال و . . . از مس استفاده می کردند و به منظورجلوگیری از اکسیده شدن آنها و یا واکنش با مواد اسیدی رقیق و نمکها که در اغلب خوراکها وجود دارد آنها را قلع اندود می کردند . استفاده از آلومینیم مصارف عمده مس در صنایع خانگی را تقلیل داده است.

علاوه بر مشخصات فوق آلیاژهای آلومینیم که دارای مقدار بسیار کمی تیتانیم هستند ، قابلیت شستشو و پرداخت کاری بسیار زیادی داشته و تحت نام تجارتی آلپاکا و آلپاکس در ساخت قاشق و چنگال به کار می روند .
مصارف ساختمانی : نظیر در ، پنجره ، دستگیره در و . . . به صورتهای ریخته گری و نوردی  کار شده توسعه و گسترش آلومینیم در مصارف ساختمانی عالوه بر سبکی و زنگ نزدن بر استحکام نسبی و همچنین قابلیت آبکاری الکتریکی آنها استور است که می تواند علاوه بر مقاومت در مقابل عوامل جوی و مکانیکی و تحمل نیروهای فشاری در رنگهای متنوع و ثابت نیز عرضه شود .
مصارف شهرسازی : نظیر لوله ، اتصالات ، پمپهای آب و . . .
مهمترین دلیل موارد مصرف آلومینیم در این زمینه ها علاوه بر مشخصات فوق بر مقاومت آنها در مقابل آب و رطوبت استوار است .
مصارف هواپیمایی : در صنایع هواپیمایی ، وزن و سبکی قطعات درکنار استحکام آنها از اهمیت ویژه برخوردار است  . از طرف دیگر قابلیت شکل پذیری آلومینیم و آلیاژهای آن از طریق روشهای مختلف نظیر ریخته گری Casting نورد Rolling ،فشار کاری Extrusion  و پتک کاری یاآهنگری Forging باعث گردیده است که هر قطعه با مشخصات مکانیکی خواسته شده را بتوان از یکی از انواع آلیاژهای آلومینیم تهیه کرد .
مصارف اتومبیل سازی و قطار : بنا به دلایل عمده فوق ، از آلومینیم به صورت قطعات مختلف و به ویژه در ساخت پیستون ، اگزوز ، دستگیره کاربراتور و غیره استفاده می شود.
مصارف کشتی سازی و زیردریایی : علاوه بر خواص عمومی فوق سبکی و مقاومت آلیاژهای آلومینیم در مقابل نمکهای دریا و آب دریا یکی از مهمترین عوامل مؤثر در کاربرد الومینیم در قسمت های زیر بدنه ، پروانه  پمپ و سایر قطعات کمکی در کشتیها است.

مصارف تجاری و بسته بندی : نظیر بسته بندی های چای ، سیگار ، مواد لبنی ، پاکت شیر ، بطری‌ها و  . . .
آلومینیم به عنوان لفاف و پوشش در بسته بندی انواع محصولات تجاری به منظور جلوگیری از جذب رطوبت و با توجه به سبکی آن به کار می رود ، این پدیده به دلیل آن است که آلومینیم به سهولت از طریق عملیات نورد به ضخامتی تا حدود 61 میکرون و کمتر از آن می رسد که از آنها  زرورق Foil » تهیه می کنند .
مصارف الکتریکی : نظیر کابل ها ، اتصاالت . هدایت الکتریکی مطلوب آلومینیم و خواص هدایت الکتریکی حجمی بهتر از تمام عناصر و فات و به خصوص در مقایسه با مس ، دلیل اصلی استفاده از آلومینیم در مصارف الکتریکی است.


اگر ما نوار_زندگی  ۱ میلیارد ساله را به عقب برگردانیم آیا تکامل با انتخاب طبیعی خود مجدداً منجر به ظهور انسان خواهد شد؟

اگر ما می‌توانستیم زمان را به عقب برگردانیم، فرآیند تکامل مسیر کاملاً متفاوتی را طی می‌کرد به طوریکه در مسیر جدید، جهانی متفاوت شکل می‌گرفت و ممکن بود در آن گونهٔ انسان حضور نداشته باشد!

از آنجا که فرآیند تکامل به پدیده‌های تصادفی وابسته است، هر بار تکرار آن می‌تواند گونه‌های جدیدی خلق کند که در بعضی از آنها هیچ موجود هوشمندی مانند انسان ظاهر نشود.

بدن ما در زمانی بسیار کوتاه، در جهانی غیر محتمل ظاهر شده که عدم موجودیت، آن را احاطه کرده است.

هر لحظه را در آغوش بگیرید زیرا شما به قدری خوش شانس بوده‌اید که توانسته‌اید در گسترهٔ بیکرانی از #نبودن‌ها حضور پیدا کنید.




یکی از خصوصیات عجیب من اینه که خیلی عادی با مسائل زندگی برخورد میکنم. مسائلی که از نظر بقیه خیلی مهم است و تمام فکر و انرژیشون رو صرفش میکنند شاید بگم من تا حالا بهش فکرم نکردم یکیش تشکیل زندگی مشترک. در عوض چیزهای خیلی کم اهمیت از نظر بقیه تا این برهه از زمان مدام ذهنمو درگیر کرده چیزایی مثل اندیشیدن به علم های مختلف و جایگاه ما در جهان هستی یا تشکیل حیات روی زمین و مسائلی از این جنس. هم بقیه به نظرم عجیبن که چطور نسبت به این سوالات اساسی بی تفاوت اند وهم من از نظر بقیه که به چه چیزایی فکر میکنم


آه چقدر سخت است احساس عدم امنیت اقتصادی . چقدر سخت است دست کشیدن از تلاش برای رسیدن به اهداف و رویاها.چقدر سخت است تقلا برای زنده ماندن به هدف اصلی زندگیت تبدیل شود. چقدر سخت است فیت نبودن با محیط و جامعه و اجبار به ادامه بازی زندگی.چقدر سخت است احساس غریبی در میان جامعه و اطرافیان خودت.چقدر سخت است نداشتن دوستانی همسو و همجهت با افکارت  .چقدر سخت است بسنده کردن به حداقل‌ها. چقدر سخت است وداع با آرمان هایت. چقدر سخت است خود را به بیخیالی و نفهمی زدن به منظور کاستن از درد و رنج ها.
آه ای کاش زندگی هم گزینه انصراف داشت


غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم می‌کردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم
 و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم،
 آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم.
 آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، 
وقت خود را می‌گذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم
 و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد
 و اندام ماری را در آغوش بکشم . درست که فکر کردم، 
من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد، 
وانگهی، 
این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که 
انسان، بالاخره به همه چیز عادت می‌کند

گرسنگی،سرما، بیماری، ترس از ماشین‌ها، ترس از آدم‌ها، خانه به دوش، همیشه در فرار! کسانی که می‌گویند سگ‌ها و گربه‌ها خودشان می‌توانند در خیابان‌ها گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند و نیازی به کمک انسانها ندارند، یادشان رفته که این حیوانات در طول هزاران سال زندگی در کنار انسان بسیاری از قابلیت‌های خود را برای زندگی در طبیعت از دست داده‌اند. زندگی این حیوانات قابل مقایسه با زندگی حیوانات شکارچی در طبیعت نیست.بیشتر سگها و گربه‌ها نمیتوانند به طبیعت برگردند و تغذیه از زباله و زندگی در محیطهای غیر طبیعی شهری همراه با خطرات بیشتر مانند تصادفات،مردم حیوان‌آزار و غیره هم شباهت زیادی به زندگی حیوانات در وحش ندارد. شاید همهٔ این حیوانات دوست نداشته باشند کاملاً به انسانها نزدیک شوند یا در خانهٔ انسانها زندگی کنند ولی بیشتر آنها کاملاً به انسان‌ها وابسته‌ و از بودن در کنار انسان‌های مهربان لذت می‌برند. چقدر خوب می‌شود اگر هر کدام از آنها حتی اگر در خیابان زندگی می‌کنند، بدانند خانه‌ای هست که هر موقع میتوانند به آن برگردند و دست مهربانی با غذا و نوازش از آنها پذیرایی خواهد کرد و بر زخمهای آنها مرهم خواهد گذاشت.



دو جاده در جنگلی زرد از هم دور می‌شدند،
و دریغا که من نمی‌توانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکی‌شان تا می‌توانستم، نگریستم
تا آن‌جا که جاده در لابه‌لای درخت‌ها و شاخه‌ها خم شده بود؛

پس راه دیگر را برگزیدم، جاده‌ای به زیبایی عادلانه‌ی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب می‌کردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تن‌پوش،
هرچند با گذشتن از آن‌جا
آن عبور را به‌راستی به تن کرده بود،

و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابه‌لای برگ‌ها و هیچ جای پایی سیاه‌شان نکرده بود
آه، من جاده‌ی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان می‌دانستم که راه به راهی می‌انجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.

باید این حرف‌ها را با آهی حسرت‌بار بگویم
جایی در میانه‌ی سال‌ها و سال‌ها:
دو جاده در جنگلی از هم دور می‌شدند، و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر می‌کردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.



دانیل پینک، نویسنده سرشناس و تحلیلگر اقتصادی بر این باور است که در طی چندین دهه گذشته، جوامع غربی بیش از آنچه باید مقام چپ مغزها» را بالا برده اند.

چپ مغز» در اصطلاح به افرادی گفته می شود که هنگام تفکر از توابع خطی و منطقی استفاده می کنند و به باور دانشمندان این افکار توسط نیمکره چپ مغز کنترل می شوند. حسابدارن، وکلا و اقتصاددانان از این جمله افراد هستند.

دانیل پینک در کتاب اخیر خود بنام یک ذهن کاملاً جدید: چرا راست مغزان آینده را رقم خواهند زد» می گوید که جامعه به آرامی به قدرت های خلاق و غیر خطی نیمکره راست مغز پی می برد. طراحان، هنرمندان، موسیقیدانان و نویسندگان از افرادی هستند که هنگام تفکر بیشتر از نیمکره راست مغز خود بهره می گیرند. پینک ادعا می کند که توانایی های نیمکره چپ مغز که در گذشته از اهمیت بالایی برخوردار بود، در جهان امروز چندان کارایی ندارد.

پینک در این باره چنین می گوید : قابلیت های نیمکره چپ مغز مانند تفکر منطقی، برداری (خطی) و یا صفحه ای همچنان اهمیت دارد ولی نسبت به توانایی های نیمکره راست مغز مانند استعداد هنری، تفکر خلاق، ابتکار و تصویر سازی ذهنی در جایگاه دوم قرار می گیرند.»

بنا به گفته پینک، آنچه جایگاه متخصصین چپ مغز را متزل می کند این است که آنها به سادگی جایگزین می شوند. امروزه می بینیم که حسابداران، برنامه نویسان و وکلا با متخصصین ارزان تر در کشورهای درحال توسعه جایگزین می شوند و یا وظایف آنها توسط کامپیوتر انجام می گیرد.

وی می گوید :امروز نرم افزارهای حسابرسی کار یک حسابدار را انجام می دهند و وب سایت های حقوقی در اینترنت مانند یک وکیل به شما مشاوره می دهند.»

به باور پینک، برای پیشرفت کردن و حتی باقی ماندن در دنیای پر رقابت امروز، افراد باید چیز بیشتری ارایه کنند. چیزی که نتوان آن را کپی کرد و یا توسط کامپیوتر انجام داد.

او برای نمونه مهندسی را مثال می زند، رشته ایی که به آرامی آسیب پذیر می شود. پینک می گوید امروزه مهندسانی پیشرفت می کنند که علاوه بر توانایی های مهندسی، قابلیت های دیگری هم داشته باشند. افرادی که به راحتی ارتباط برقرار می کنند و یا خلاقیت بالایی دارند. مهندسانی که در طراحی سر رشته دارند و یا به چند زبان صحبت می کنند. این توانایی ها آنها را از سایرین متمایز می کند.

او بر این باور است که مهندسان امروز، نباید تنها به توانایی های خود در حل مسائل ریاضی اکتفا کنند.

تیتر صاحبان کسب و کار از آموزش های هنری بهره بسیاری می برند.

دانیل پینک، که تحلیلگر وضعیت تجاری بسیاری از کمپانی های بزرگ در داخل و خارج ایالات متحده است، در کتاب خود با افراد موفق متعددی در سراسر جهان مصاحبه کرده است. وی می گوید بسیاری از این افراد و حتی آن دسته که مشاغل مرتبط با نیمکره چپ مغز دارند، در گذشته آموزش های هنری دیده اند.

پینک متوجه شد که آموزش هنر به زندگی تجاری و حرفه ای این افراد کمک شایانی کرده است.

نکته جالب توجه دیگری که پینک در حین مصاحبه با این افراد بدان دست یافت این است که آی کیو» و یا ضریب هوشی، نقش چندانی در موفقیت افراد بازی نمی کند.

او در این باره می گوید :افرادی که عملکرد چشمگیری در زندگی دارند ااماً ضریب هوشی بالا ندارند. آی کیو» به نسبت نقش کوچکی در موفقیت افراد ایفا می کند.» 

بنا به باور پینک، والدین به منظور آماده سازی فرزندان خود برای مشاغل آینده باید به پرورش هر دو سوی مغز کودکان توجه کافی کنند.

ملیندا ویلکاکس، رییس انجمن اولیا مربیان الکساندریا، که یک جلسه بحث و گفتگو در مورد مباحث این کتاب برگزار کرده است، می گوید:من فکر می کنم حدود ۵۰۰ نفر در الکساندریا این کتاب را خوانده اند. نظرات خوانندگان به طور جالب توجهی مثبت است. مطالب این کتاب دیدگاه من را نسبت به نقش والدین در قبال فرزندان تغییر داد. من متوجه شدم که تنها نمرات خوب در امتحانات برای تضمین آینده فرزندان کفایت نمی کند.»

فرانسیس چایس، معلم هنر در دبیرستان تی سی ویلیامز» در شهر الکساندریا می گوید مطالب این کتاب به او کمک کرد تا برخی شیوه های بنیادین تدریس خود را تغییر دهد.

با این حال چایس می گوید شیوه نوین تفکر که در این کتاب آمده است برای وی و سایر افرادی که در زمینه های هنری فعالیت می کنند، چندان تازگی ندارد.

با وجود این، مباحث کتاب یک ذهن کاملاً جدید» توجه بسیاری را در سراسر آمریکا به خود جلب کرده است. این کتاب تنها به شگفتی های مغز انسان نمی پردازد بلکه روش های نوین و شاید بهتری را برای رویارویی با جهان پیچیده امروز ارایه می کند.


ما ناچار از یادگیری هستیم. چارۀ افسردگی و فساد و فقر، دکتر و دولت و خیریه نیست. یادگیری است. بله، دولت در این موضوع سهم دارد، ت‌های کلان هستند که آموزش عمومی را توسعه می‌دهند. اما چون در کشوری هیچ وقت، خبری از تفکر سیستمی و چشم‌اندازهای بلندمدت نبوده، ما هم به عنوان فرد باید کرکره را پایین بکشیم؟

باری. تکرار این حرف‌ها فایده ندارد.

به خودم می‌گویم: اگر برای هر نوع برنامه‌ریزی خودت را ناتوان و بی‌میل می‌دانی؛ فقط و فقط برای یک چیز برنامه داشته باش: یادگیری.

تو باید یک سند فردیِ یادگیری داشته باشی.

از عملی نشدن کامل برنامۀ یادگیری نترس، بیست درصد برنامه را هم اجرا کنی، بیست می‌گیری!

این مدل ذهنیِ حاصل از برنامه‌ریزی برای یادگیری است که تو را برنده می‌کند.

اینکه تو برنامه‌ای برای یادگیری داری، یعنی برنامه‌ای برای تمام زندگی داری.

یادگیری، اصلی‌ترین تمایز انسان و حیوان و تنها دلیل پیچیدگی افکار و رفتار اوست.

تمام برنامه‌های ما به این خاطر نقش‌برآب می‌شوند، که به اندازۀ کافی آموزش ندیده‌ایم. پس بیش از هر چیزی باید برای آموزش دیدن برنامه‌ریزی کنیم.

در برنامۀ یادگیری‌ات بنویس:

می‌خواهی چه کتاب‌هایی را بخوانی؟

در چه سایت‌هایی وقت بگذرانی؟

قصد شرکت در چه دوره‌های آفلاین و آنلاینی را داری؟

چه کتاب‌هایی را می‌خواهی دوباره و چندباره بخوانی؟

مایل هستی چه چیزهایی را به دیگران یاد بدهی تا بهتر یاد بدهی؟

مصمم هستی در روز چقدر و چند نوبت را صرف یادگیری کنی؟

از چه افرادی می‌خواهی به عنوان مربی و راهنما کمک بگیری؟

چه برنامه‌ای برای یادگیری روش‌های بهتر یادگرفتن داری؟

قبل از اینکه بخواهی برای پیدا کردن شغل و پول در آوردن و هر کار دیگری برنامه‌ریزی کنی، فقط یک برنامۀ یادگیری داشته باش.

برنامۀ یادگیری ما محرک و انگیزانندۀ ما برای برنامه‌ریزی درست در دیگر ابعاد زندگی است.

برنامۀ یادگیری، مادر تمام برنامه‌هاست.

برگرفته از سایت شخصی شاهین کلانتری


بدون شک پیشرفت علم و فناوری زندگی بشر را دگرگون ساخته است. نرخ پیشرفت علم با سرعتی سرسام آور رو به افزایش است و هرروز شاهد یک اختراع جدید و شگفت انگیز هستیم. به همین منظور مراکز علمی و پژوهشی زیادی در سراسر جهان شکل گرفته تا سهمی در این زمینه داشته باشند. تمام تلاش دانشمندان و محققان روی کشف ابداعات و روشهای نوین برای بهبود زندگی انسانها متمرکز است.
اما ای کاش مراکزی هم به منظور تلاش برای آگاهی بخشی و رساندن این تکنولوژی ها به دست افراد و جوامع پدید می آمد. وقتی اکثر افراد جامعه هنوز از روش های سنتی و منسوخ شده استفاده میکنند و در این راه هزینه های گزاف مالی و انسانی متحمل میشوند دیگر کشف و اختراع بیشتر چه فایده‌ای دارد؟ وقتی هیچ بازخوردی از سمت مصرف کننده صورت نمی‌پذیرد دیگر تحقیق و پژوهش بیشتر چه معنایی دارد؟ آیا این خلأ ناشی از عدم مدیریت صحیح است یا اطلاع‌رسانی نامناسب و یا بی انگیزه بودن انسان ها نسبت به امتحان کردن تکنولوژی های جدید؟
به عنوان مثال همین آبیاری قطره‌ای تا چه حد میتواند به بازدهی محصولات و جلوگیری از اتلاف منابع آبی مثمر ثمر باشد اما هنوز شاهد استفاده از روشهای سنتی آبیاری در بسیاری از مناطق کشور هستیم. 



  • در تصمیمات اساسی زندگی نهایت دقتت را بکار بگیر؛ ابتدا خوب تحقیق کن، از مشاوران کمک بگیر سپس با چشمانی باز اقدام کن.

  • یک فرد کم استعداد اما با پشتکار زیاد میتواند با پشتکارش از همه نوابغ پیشی گیرد و تمام قله های رفیع موفقیت را فتح کند

  • هیچ آدم آیده آل و کاملی وجود ندارد سعی کن خوبی های انسان ها را ببینی.

  • ورزش کن. با ورزش کردن سطح ترشح تستوسترون در بدن افزایش یافته و به آدم حس جسوری و شجاعت میدهد

  • یکی از راههای موفقیت در هر عرصه‌ای متفاوت بودن و ایجاد تمایز است.

  • برای افزایش اعتماد به نفس چندتا مهارت یاد بگیر.

  • به جای غر زدن سر والدینت تا جایی که میتوانی به آنها محبت کن

  • مشکلات و سختی‌های لاینفک زندگی را با شادی و لبخند تلافی کن





اگر به جای ادامه تحصیل میرفتم دنبال یک حرفه الان موفق بودم اگر به جای رشته ریاضی رفته بودم تجربی الان موفق بودم. اگر توی دانشگاه معدلمو بالا نگه میداشتم و در رشته خودم تاپ بودم الان میتونستم ویزای تحصیلی بگیرم و در نتیجه موفق بودم. اگر از لحظه فارغ التحصیلی میچسبیدم به یک کاری الان موفق بودم.
اما مگر معنی موفقیت چیست؟ به نظر من موفقیت در زندگی یک چیز نسبی است و با رضایت درونی ارتباط مستقیم دارد چه بسا اگر الان هر کدام از این موفقیت ها را کسب کرده بودم باز هم کمالگرایی و حریص بودنمان مانع از القای این حس میشد. شاید خوشبختی و موفقیت همین لحظاتی باشد که الان دارم تجربه میکنم . همین زندگی ساده و بی‌آلایش که از وقت آزادم نهایت بهره را میبرم و معنای زندگی ام را پیدا کرده ام. بودن در کنار مردمانی پاک و بی ریا و داشتن اهداف و آرمان‌هایی که به زندگیم رنگ تازه ای داده و با قدم گذاشتن در این راه به نهایت آرامش میرسم و همواره در مسیر تعالی روح حرکت میکنم چه بسا اگر به هر کدام از موفقیت های بالا دست میافتم از درک بسیاری از چیزها محروم میشدم، چیزهایی که اگر بهشون برخورد نمیکردم به قول معروف کل عمرم بر فنا بود مانند نقش هنر و ورزش در زندگی روزمره.


مواجه شدن با مشکلات و مسائل زندگی به زندگی معنایی تازه میبخشد و فرصتی فراهم میسازد تا از فکر مهلک پوچی بگریزیم. به راستی اگر چنین چالش هایی در زندگی نباشند تا چه حد تحلیل میرفتیم و چقدر زندگی ملالت آور و کسل کننده میشد. به تک تک مسائل زندگی باید به چشم موقعیت هایی برای رشد و شکوفایی نگاه کرد که اگر بتوانیم بر آنها فائق آییم لذتی وصف نشدنی را تجربه خواهیم کرد.
برخلاف تصور عموم که خوشبختی را در زندگی متعادل جستجو میکنند به نظر میرسد که ناملایمات به زندگی انسان معنا داده و آن را از حالت یکنواخت و خسته کننده خارج میسازد. همچنین این درد و رنج فرد را باتجربه و پر و پخته تر بار خواهد آورد. آری تحمل سختی ها و مشکلات میتواند از انسان فردی لایق تر و کارآزموده تر به بار آورد؛ همانند الماس که در اعماق زمین با تحمل دما و فشار خیلی زیاد از کربن به وجود می آید سختی ها نیز می‌تواند مس وجود آدمی را زر کند.


یادداشتی از آلبرت انیشتین درباره خوشبختی که ۱.۳ میلیون دلار به فروش رفت!
در سال ۱۹۲۲ انیشتین برای یک دوره سخنرانی به ژاپن سفر کرد در هتلی که او اقامت داشت، یک مهماندار نامه‌ای به او تحویل داد. انیشتین برای تشکر از مهماندار، یاداشتی به زبان آلمانی درباره زندگی و خوشبختی به او داد و به او گفت اگر شانس بیاوری این یاداشت روزی بیشتر از یک انعام ارزش پیدا خواهد کرد.
چیزی که انیشتین در نامه نوشته بود این بود:
"یک زندگیِ آرام و ساده بسیار شادمانه‌تر از موفقیتی است که با تلاطم و بیقراریِ دائمی به دست می‌آید"
سرانجام بعد از گذشت ۹۵ سال‌، این یاداشت توسط بستگان همان مهماندار در یک حراجی به مبلغ ۱.۳ میلیون دلار فروخته شد.

مدتی است که در روستا زندگی ام رو بسر میبرم غیر از آب و هوای سالم و آرامش حاکم بر زندگی صفا و صمیمیت مردمان اینجاست که بسیار باارزش است، مردمانی که در هر شرایطی هوای همدیگر را داشته و غم و شادی هایشان را باهم تقسیم می‌کنند.
مثلا همین امروز یه پیرمرد تنها و بی کس و کار دار فانی را وداع گفت. بر خلاف زندگی بی رحم شهری که کسی به فکر کسی نیست و حتی فامیل برای فامیل کاری انجام نمی‌دهد و از حال و روز همدیگر خبر ندارند، اینجا تمام اهالی کار و زندگی را رها کرده و مقدمات مراسم ختم را فراهم میکردند. دیدن این سطح از همدلی و صمیمیت برای یکی مثل من که چندین سال از عمرش را در شهرهای بزرگی همچون تهران و تبریز بسر برده  واقعا شگفت انگیز بود. این در کنار هم بودن و حس همدردی به من ثابت کرد که همه چیز توی زندگی پول نیست بلکه نوع دوستی و محبت بسیار باارزش تر از مادیات و جاه طلبی های بی حد و حصر ماست. چیزی که برایم جالب است اینه که کسانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند در حالی که زندگی مدرن امروزی از آنها انسانهایی بی رحم ساخته ادای آدم های متمدن را در می‌آورند و این مردمان پاکدل و بی کینه را دهاتی و بی تمدن خطاب میکنند. مگر فرهنگ و تمدن چیزی غیر از این حس انسان دوستی و همکاری همه جانبه است؟ به نظرم دلیل این امر تاثیر طبیعت روی سرشت انسان هاست که مردمان روستا در دامن طبیعت این پاکی و ساده دلی را حفظ کرده اند و از دیگر سو زندگی ماشینی و دوری از طبیعت سرشت پاک آدمی را خدشه دار میکند و عواطف و احساسات  پاک را از بین میبرد.
مردم بالادست چه صفایی دارند/ چشمه هاشان جوشان و گاوهاشان شیر افشان باد


بورخس همیشه از این پرسش که "فایده‌ی ادبیات چیست؟" برآشفته می‌شد. او این پرسش را ابلهانه می‌شمرد و در پاسخ آن می‌گفت "هیچ کس نمی‌پرسد فایده‌ی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوه‌زا می‌شود، آیا جستجوی توجیه عملی برای آنها کوته‌فکری نیست؟

*

ادبیات،عشق و تمنّا و رابطه‌ی جنسی را عرصه‌ای برای آفرینش هنری کرده است. در غیابِ ادبیات اروتیسم وجود نمی‌داشت. عشق و لذت و سرخوشی بی‌مایه می‌شد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصلِ خیالپردازی ادبی است بی‌بهره می‌ماند. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بی‌سوادی که سریال‌های بی‌مایه‌ی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر می‌دانند و بیشتر لذت می‌برند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایه‌ی ی حیوانات می‌شود نخواهد بود، و هرگز نمی‌تواند از حد ی غرایز بدوی فراتر برود.

*

ادبیات برای آنان که به آن‌چه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است، زبانِ رسای ناسازگاران و پناهگاهِ کسانی است که به آن‌چه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانته ( اسب مشهور دن کیشوت) زار و نزار و دوش به دوشِ شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نهنگ همراه با ناخدا اهب، ( شخصیت اول رمان موبی دیک) سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، این همه راه‌هایی است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگیِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگی یی که ما را وا می‌دارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آن‌که ما می‌خواهیم بسیاری آدم‌های متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایی را که بر ما چیره‌اند پاسخ گوییم.

*

یکی از اثراتِ سودمند ادبیات در سطحِ زبان تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار ارتباطیِ آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرف‌هایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوحِ کمتر بیان می‌کند. جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، هم‌چون جامعه‌ای از کرولال‌ها دچارِ زبان‌پریشی است و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خوانَد یا فقط پرت و پلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آن‌چه در دل دارد بسنده نیست.

دنیای بدون ادبیات، دنیای بی‌تمدن٬ بی‌بهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شرِ عشق، این کابوسی که برای شما تصویر می‌کنم، مهم‌ترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانی است. غرایزِ اصلی تعیین کننده‌ی رفتارِ روزانه می‌شوند و ویژگیِ عمده‌ی این زندگی مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناخته‌ها و ی نیازهای مادی است. جایی برای روح باقی نمی‌ماند. در این دنیا یکنواختیِ خردکننده‌ی زندگی با ظلمتِ شومِ بدبینی همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگیِ انسانی همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچ کس و هیچ چیز قادر به تغییر آن نیست.


امروز یکی از دوستان دوران دانشگاه رو دیدم باهم کلی بگو بخند داشتیم. همه خاطرات اون سالها برامون زنده شد اما جفتمون یک غم مشترک داشتیم و سعی کردیم آن را در پس خنده و شوخی پنهان کنیم و آنهم بالا رفتن سن و گذر زمان است که راه گریزی نیست. تنها چیزی که یکم آرامم میکنه مطلبی است که توی فیزیک نظری خوندم و اون اینه که "زمان شاید فقط یک توهم باشد" 


خوشبختی یعنی بازی های کودکانه
خوشبختی یعنی فکری بدون دغدغه
خوشبختی یعنی خواندن رمان مورد علاقه کنار شومینه در یک شب برفی
خوشبختی یعنی تنفس هوای سالم
خوشبختی یعنی از ته دل خندیدن با صمیمی ترین دوستت
خوشبختی یعنی لذت دقیق شدن در اسرار کائنات

خوشبختی یعنی بیدار شدن با صدای گنجشک ها به جای صدای زنگ در صبح شنبه

خوشبختی یعنی نواختن ساز مورد علاقه
خوشبختی یعنی آب تنی کردن  در هوای گرم تابستان
خوشبختی یعنی دیدن لبخند معشوق
خوشبختی یعنی سپاسگزاری از خالق زیبایی ها
خوشبختی یعنی یافتن همدم مناسب در زندگی
خوشبختی یعنی بها دادن به ورزش و احساس تندرستی حاصل از آن
خوشبختی یعنی گوش دادن به آهنگی دلنشین
خوشبختی یعنی رهایی از بیماری و قدر سلامتی را دانستن
خوشبختی یعنی بودن در کنار خانواده
خوشبختی یعنی فشردن دستان معشوق
خوشبختی یعنی راه رفتن روی شن‌زار با پاهای
خوشبختی یعنی نظاره کردن غروب آفتاب
خوشبختی یعنی حس خوب بخشیدن
خوشبختی یعنی زنگ خوردن موبایل و دیدن اسم کسی که انتظارش را داشتی
خوشبختی یعنی داشتن حیوان خانگی
خوشبختی یعنی وقت را غنیمت شمردن
خوشبختی یعنی سرخوشی حاصل از شراب
خوشبختی یعنی درک چگونگی پیدایش حیات
خوشبختی یعنی محبت به پدر و مادر
خوشبختی یعنی آغوش گرم پدر و مادر
خوشبختی یعنی دیدار اتفاقی با دوستی قدیمی
خوشبختی یعنی شور و شعف جوانی
خوشبختی یعنی داشتن تناسب اندام
خوشبختی یعنی در لحظه زندگی کردن
خوشبختی یعنی نظاره طبیعت از پشت پنجره حین نوشیدن چای صبح
خوشبختی یعنی غلیان احساسات هنگام خواندن دعا
خوشبختی یعنی خوشبین بودن
خوشبختی یعنی برف بازی در یک روز برفی
خوشبختی یعنی گوش سپردن به صدای پرندگان
خوشبختی یعنی آواز خواندن در حمام
خوشبختی یعنی لذت بردن از مهارت خود در حین کار کردن
خوشبختی یعنی حس مفید بودن در جامعه
خوشبختی یعنی رضایت درونی با وجود تمام کاستی های زندگی.


 آدم خیلی حقیره

بازیچه ی تقدیره 

پل بین دو مرگه 

مرگی که ناگزیره

حتی خود تولد 

آغاز راه مرگه 

حدیث عمر و آدم 

حدیث باد و برگه 

آغاز یک سفر بود 

وقتی نفس کشیدیم 

با هر نفس هزار بار 

به سوی مرگ دویدیم 

تو این قمار کوتاه 

نبرده هستی باختیم 

تا خنده رو ببینیم

از گریه اینه ساختیم 

آدم خیلی حقیره 

بازیچه ی تقدیره 

پل بین دو مرگه 

مرگی که ناگزیره 

فرصت همین امروزه 

برای عاشق بودن 
فردا می پرسیم از هم 
غریبه ای یا دشمن 
ای آشنای امروز 
عشق منو باور کن 
فردا غریبه هستی 
امروز و با من سر کن 
تولد هر قصه 
یک جاده ی کوتاهه 
اول و آخر مرگه 
بودن میون راهه 
اگر چه عاجزانه 
تسلیم سرنوشتیم 
با هم بیا بمیریم 
شاید یک روز برگشتیم
آدم خیلی حقیره 
بازیچه ی تقدیره 
پل بین دو مرگه 
مرگی که ناگزیره


با من از ثروت سرزمینی که مردمش در نفرت، نژادپرستی، ملی گرایی، نادانی و جنگ غوطه ورند صحبت نکنید.

نیجریه یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیاست و بیشترین معادن را در اختیار دارد؛ این کشور یکی از بزرگترین صادرکننده های نفت در دنیاست، اما حال و اوضاعش را نگاه کن! چرا اینگونه است؟ زیرا مردمش از نفرتهای نژادی سیراند و این کشور عرصه نزاع و درگیری و تاخت و تاز گروههای مختلف است.


در مقابل


سنگاپور، کشوری که روزی رئیس جمهورش میگریست، زیرا رئیس کشوری بود که در آن آب شرب یافت نمیشد. امروز میزان درآمد سرانه اش بیشتر از ژاپن است!!


امروزه کشورهای عقب مانده نگاه شان را معطوف به درون زمین کرده اند تا از موهبت آن خود را سیر کنند!! این درحالی است که انسان بخودی خود تبدیل به سرمایه ای موفق و سودآور گشته است. آیا تا به حال اندیشیده ای که برای گوشی گلکسی و یا آیفنی که از بازار میخری چقدر هزینه شده است؟ شاید هزینه ساخت آن به یک دلار هم نرسد؛ چند گرم آهن، یک تکه شیشه و مقداری پلاستیک، اما تو برای خرید آن صدها دلار هزینه میکنی، چیزی معادل دهها بشکه نفت و گاز.


اما دلیلش چیست؟ دلیلش این است که کشور سازنده آن، از تولیدات عقل های بشری بهره میبرد و صاحب ثروت اندیشه است.


آیا میدانی که شخصی مثل بیل گیتس مؤسس شرکت مایکروسافت هر ثانیه 226 دلار درآمد دارد، چیزی معادل ذخایر کشور یمن و کشورهای خلیج.


شما نمیتوانید با یکی از شرکتهای فناوری کامپیوتر کنار بیایید!!


آیا میدانی که ثروتمندان دنیا، صاحب چاه های نفت و ثروتهای طبیعی نیستند، بلکه صاحبان همین نرم افزارهای ساده ای هستند که در گوشی تو نصب است؟!


آیا میدانی که سود شرکتی چون سامسونگ در طول یک سال 327 میلیارد دلار است. صد سال طول میکشد تا ما چنین مبلغی را از تولید داخلی خود بدست آوریم.!!؟؟


برادر و خواهر عزیزم! هر کجا که هستی، در شرق، غرب، شمال، جنوب؛ و فکر میکنی ثروتی داری که بدون نیاز به عقلت، تو را بی نیاز میگرداند، این اوهام را از خود دور کن؛ بدون عقلانیت هیچ ثروتی بدست نخواهد آمد. ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد، اما در کمتر از پنجاه سال با علم و تکنولوژی از دنیا انتقام گرفت؛ اما انسانهای کودن همچنان از تو میپرسند مذهبت چیست؟ از کدام قبیله ای؟


دکترفاروق‌قاسم

دانشمند عراقی الاصل تابع نروژ


من بزرگترین درس زندگیم را در مارس 1945 و 276 پا زیر آب در سواحل هند و چین یاد گرفتم. من یکی از 88 نفر سرنشین زیردریایی بایا اس اس 380 بودم . ما روی رادار دیده بودیم که یک گردان از رزمناوها،اژدرافکن ها و کشتی های ژاپنی به طرفمان می آیند.ظاهرا یک هواپیمای ژاپنی توانسته بود زیردریایی ما را در عمق 60 پایی ردیابی کند و موقعیت ما را به کشتی اژدرافکن گزارش دهد.
برای آن که رد گم کنیم تا عمق 150 پایی پایین رفتیم و برای آنکه کمترین صدایی از زیردریایی بیرون نیاید، حتی هواکش ها و دستگاههای تهویه مطبوع آن را هم خاموش کردیم.سه دقیقه بعد حمله شروع شد و شش اژدر در نزدیکی ما منفجر شد، و ما ناچار شدیم به عمق 276 پایی برویم و همه داشتیم از وحشت میمردیم. اژدرافکن ژاپنی نزدیک به پانزده ساعت بالای سر ما مانور داد و اژدر انداخت.
بقدری ترسیده بودم که نفسم در نمی آمد و به خود میگفتم مرگم فرا رسیده است. پانزده ساعت تمام به ما حمله کردند و بعد ناگهان همه جا را سکوت فرا گرفت. معلوم شد ذخایر  اژدرافکن ژاپنی تمام شده و او دنبال کارش رفته بود.
در آن پانزده ساعت که بر من هزار سال گذشت، همه خاطرات گذشته و کارهای بدی که انجام داده بودم جلوی چشمم مجسم شدند. یادم آمد که قبل از ورود به ارتش در یک دفتر کار میکردم و از ساعات کار زیاد، حقوق کم، و نگرفتن پاداش و ترفیع گله میکردم و از همه بدتر اینکه تحمل بدخلقی های رئیسم را هم نداشتم.
یادم آمد که چطور شب ها خسته و عصبی به خانه برمیگشتم و سر هر موضوع جزئی با زنم دعوا میکردم و هر وقت جلو آینه می ایستادم، چقدر از زخم کوچکی که در اثر تصادف با اتومبیل توی صورتم ایجاد شده بود، احساس تاسف میکردم. خدا میداند آن نگرانی های جزئی که در گذشته ها آنقدر به نظرم بزرگ و مهم جلوه میکردند، در آن اعماق هولناک اقیانوس و هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم  میکردم، چقدر بی اهمیت و مسخره جلوه میکردند. همان جا بود که با خودم شرط بستم که اگر یک بار دیگر چشمم به خورشید بیفتد و ستاره ها را ببینم دیگر هرگز برای هیچ چیز نگران نشوم. بله در آن پانزده ساعت مرگبار بیش از چهار سالی که در دانشگاه سیراکیوز درس خوانده بودم، به آیین و اصول زندگی واقف شدم.

برگرفته از کتاب آیین زندگی اثر دیل کارنگی


درگذشته‌های دور، اصطلاح عاملان مرگ همه را به یاد عفونت و بیماری و جنگ و مواردی از این دست می‌انداخت؛ اما به نظر می‌رسد که امروز، استرس در زندگی شخصی و استرس شغلی از جمله شتاب‌دهنده‌‌های مهم حرکت انسان به سوی مرگ هستند.

از طرفی دیگر، اضطراب و ترس سه مقوله با اهمیت هستند چونکه بدن ما را برای واکنش در برابر تهدیدها آماده میسازند. بدن با افزایش هورمون آدرنالین- هورمونی که انقباض عضلانی و ریتم تنفس و ضربان قلب را افزایش میدهد  -  و از طریق عکس العمل هایی  مانندمبارزه، فرار و درجا فریز شدن  آماده میشود.

  استرس زمانی اتفاق می‌افتد که چیزی تعادل شما را برهم بزند و یا باعث تغییراتی شود که استرس‌زا باشد.منشا استرس را استرسور stressor میگویند که این میتواند عاملی فیزیکی در دنیای خارجی باشد و یا عاملی عاطفی باشد که بصورت درونی در شما ایجاد شده است. اگر استرسور را از خود دور کنید استرس نیز از بین خواهد رفت.
اگر ارتباط میان عملکرد و استرس را بخواهیم بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که در یک مقدار معینی از استرس، عملکرد بهینه است.همچنین یک منطقه آرامش comfort zone وجود دارد که  در آن به خوبی از پس عوامل استرس زایی که تجربه میکنید، برمیایید . مقدار کمی استرس می‌تواند برای ما مفید باشد: میتونه از انجام اشتباه توسط کارگرانی که با بعضی دستگاههای خطرناک کار میکنند جلوگیری کند،  تضمین دهد که یک راننده اتوبوس  بصورت ایمن رانندگی میکند، و باعث شود که یک بازیگر اجرایی فوق‌العاده  داشته باشد. اگر میزان استرس از یک حد متعارف بالاتر رود منجر به کاهش عملکرد میگردد. افراد مختلف واکنش های متفاوتی نسبت به یک استرسور نشان میدهند و هرکسی دربرابر یک استرسور استرس زده نمیشود. استرسور افراد را استرس زده نمیکند بلکه پاسخ شخص در برابر آن است که منجر به ایجاد استرس بیشتر میشود و این یک چیز کاملا شخصی است.
در محل کار استرسورهایی مانند از دست دادن مشتری و یا ترس از اخراج میتونه به عملکرد بهتری بینجامد اگرچه این هم به خود فرد بستگی دارد. اگرچه ممکن است افزایش سطح استرس بتواند  در کوتاه مدت موثر باشد اما در بلندمدت میتواند باعث بدتر شدن عملکرد گردد.
درمان استرس در محیط کار شامل شناسایی استرسور، رفع آن، و کمک به افراد برای کنار آمدن با عواملی که نمیتوان آنها را از بین برد.

اضطراب تلاش شما برای در امان ماندن در برابر خطرات احتمالی است

اضطراب را پاسخ عاطفی به یک تهدید مبهم یا ناشناخته تعریف می‌کنند، بعنوان مثال حس اینکه رئیستان از کاری که انجام دادید راضی نباشد. اضطراب معمولا بر اساس تهدیدی قابل تصور است و یا تهدیدی که هنوز صورت خارجی بخود نگرفته باشد. اضطراب باعث میشود که برای برطرف کردن و وارد عمل شدن نسبت به آن تهدید آمادگی پیدا کنید. همانند استرس که افراد مختلف 

میزان استرس متفاوتی در برابر یک عامل تجربه می‌کنند، سطح اضطراب ایجاد شده برای هر تهدید نیز می‌تواند کاملا وابسته به شخص باشد.

درمان اضطراب در محل کار شامل درک تهدید ادراکی، علت پاسخ شخص به آن تهدید و به منظور ایجاد حس امنیت به آنها کمک کنیم تا نسبت به تهدید متصور معقولانه‌تر فکر کنند.

.و اما ترس تلاش شما برای در امان ماندن در برابر خطرات واقعی است.




همزمان با آغاز سال جدید ضمن اینکه به پیشواز فصل بهار میرویم جا دارد ماهم مثل طبیعت شروع به تغییر و تحول کنیم. لازمه این تحول، تغییر افکارمان است. باید افکار کهنه و پوسیده قدیمی را دور بیندازیم و همانند بهار پاکی و طراوت را بر صفحه وجودمان بنشانیم. همانند طبیعت که چهره خشن خود در زمستان را با رویش گل و سبزه زینت می‌بخشد ما نیز باید تبسم و خنده را جایگزین اخم و ناراحتی کنیم. به جای زانوی غم بغل کردن همانند پرندگان بهاری نوای شادی سر دهیم و از فرصتی که خدا در اختیارمان گذاشته از زیبایی های زندگی نهایت بهره را ببریم.


روزهایی در زندگی من هستند که به جز خلوت کردن با خودم هیچ سرگرمی ای سراغ ندارم. خلوتی پر از افکار پریشان و غالبا منفی. غوطه ور شدن در موضوعاتی مبهم و گیج کننده که هیچ حاصلی جز رسیدن به فلسفه پوچی ندارد و روح را بیشتر به انزوا میکشاند. ادامه این فرآیند فکری میتواند تنها ابزار مبارزه با مشکلات یعنی امید را از آدمی بگیرد. در این کشاکش درونی ناگهان مغزم به فکر یک چاره و یا شاید پادزهری به منظور اجتناب از این افکار مهلک میفتد. اینکه به جای فرار و گریز از مشکلات، با اقتدار تمام با آنها روبرو بشم و همواره با مبارزه کردن با سختی ها  بساط سرگرمی ام را مهیا کنم. تصمیم قاطع به عبور از دشواری های زندگی خودبخود به زندگی ام معنا میدهد و آن را از حالت پوچی خارج میسازد. لمس حس شجاعت و شهامت در رویارویی با چالش ها شاید از بهترین تجربه هایم در زندگی باشد که توصیف آن در قالب کلمات نمی‌گنجد. آری حق با برنارد شاو است که میگوید:
راز بدبخت بودن این است که وقت فراغت داشته باشید و بتوانید به اینکه خوشبخت یا بدبخت هستید، فکر کنید.


بر خلاف مثل معروف"گر خواهی رسوا نشوی همرنگ جماعت شو" ، یکی از خصوصیات عجیب من تا این لحظه از زندگی ناهمسانی و ناهمگونی با آدمهای اطرافم بوده و به صورت ذاتی هم فاز نبودن با اکثریت، حس رضایت غیر قابل وصفی برایم به همراه داشته.
یادمه در دوران نوجوانی برخلاف بقیه دوستان که عاشق شیطنت و شلوغی بودن، من زیاد خوش نداشتم با کسی قاطی بشم و خلوت کردن خودم را به جمع های دوستانه ترجیح میدادم و شاید فکر کردن به مسائل ریاضی یکی از تفریحاتم بود. اما در مدرسه نمونه دولتی و در دانشگاهی که تحصیل کردم ازینکه میدیدم دوستانم به خاطر درس از خیلی چیزهای دیگر مانند تفریح و ورزش میزدن، حالم بهم میخورد و همین باعث شد از لاکم بیام بیرون و بیشتر پی تفریح و ورزش برم. بعد از فارغ التحصیلی درحالی که اکثر دوستام دغدغه اصلیشون پشت میز نشینی بود، من هدف اصلی ام خود اشتغالی بود. حال خوب یا بد بودن این نوع جهت گیری ام رو کاری ندارم ولی در یک مورد بسیار به دردم خورد و خیلی از این نظر خوشحالم. در چند سال اخیر بسیاری از افراد جامعه و افراد دور و برم حتی بچه ها و ن را مشاهده میکردم که سیگار جزئی جداناپذیر از زندگیشون شده و حتی برای توجیه آن کلی سفسطه میکنن. خوشبختانه من بر طبق عادت ساز مخالف زدن با اکثریت ، تصمیم گرفتم هیچوقت دنبال دود و دم نرم و الانم از این بابت بسیار خرسندم. 



دوست من!  نمی توانم برایت زندگی ایی آرزو کنم که بی خزان و بی زمستان باشد. نمی توانم بگویم سالی پر از فقط شادی و موفقیت داشته باشی! نمی شود، بگویم برایت سالی پر از ثروت و سلامت می خواهم

من و تو می دانیم که زندگی بسیار زیبا، اما دشوار و شکننده  است! می دانیم قرار است همانطور که گاهی موفق می شویم، جاهایی هم موفق نشویم، یا دست کم رسیدن به برخی خواسته ها و آرزوهای مان را مدتی به تعویق بیندازیم. 

یاد گرفته ایم که بیماری هر از چند گاهی در ما، یا یکی از عزیزان و دوستان مان، میهمان می شود تا درسهای سخت انسان بودن را مرور کنیم.

 می دانیم که گاه با داشتن مال و گاه به نداشتنش، گرفتار می شویم.


می دانیم ازین بهار تا آن بهار، فاصله ای است؛ پر از ماجراهای تلخ و شیرینی که بسیاری از آنها خواست و انتخابِ ما نیستند، اما گریز ناپذیرند. 

نمی خواهم بگویم تو را به خدا می سپارم و خیالت راحت باشد که خدا نمی گذارد هیچ اتفاق بدی برایت رخ دهد! چون می دانم که ناخواستنی ها، همانقدر فراوانند که سپردن های نارس و فهم ناشده ی ما!


دیگر آنقدر بزرگ شده ایم که بفهمیم در هفت سین، چیزهایی را می چینیم که هراسِ نبودن، کم شدن یا از دست دادنشان را داریم. 

آنقدر تجربه داریم که درک می کنیم، مردم این بهانه های خوشرنگ و شاد را همچون فرصتی مهم تلقی می کنند؛ برای اینکه، خودشان را به آن راه بزنند؛ که انگار قرار است زندگی طبق آرزوها، شادباش ها، تبریکات، تهنیت ها و مبارک بادهای ما بچرخد! (و شاید این خود نمایش قدرت اُمید در انسان باشد، که به رویارویی هر احتمالی، با لبخند می رود!) آرزو می کنم، آنقدر به خودت رسیده باشی و برسی؛ آنقدر خدا در خودت داشته باشی و بیابی، و آنقدری در قلبت آگاهی و در ذهنت روشنایی باشد و بیاید که تمام زندگی را  هر طور که پیش رود؛  مشتاقانه، اُمیدوارانه، سرافرازانه و عاشقانه، زندگی کنی 

 


بیهوده است مجادله بر سر اثبات دیانت یا بی‌دینی آدم‌ها! کسی که دروغ نمی‌گوید، کسی که مهربان و با انصاف است، کسی که از رنج دیگران اندوهگین می‌شود و از شادمانی دیگران شاد است. 

کسی که انسان را و پرنده را و گیاه را و زمین را، محترم می‌دارد، به مقصد رسیده است». از هر راهی که رفته باشد. (زرتشت)


ششم فروردین‌ماه، زادروز اشوزرتشت، یگانه آموزگار و پیامبر راستی و نیکی فرخنده باد.



این روزا همه در مورد سیل هشدار میدن اما کمتر پیش میاد به ما آموزشهای اولیه بدن؛ برخی از نکات زیر از سایت یکی از موسسات آمریکایی مبارزه با حوادث غیر متقربه  گرفته شده! 


نکاتی برای بقا در سیل:

ما اغلب در چنین شرایطی خود را توانا تر از آنچه هستیم می پنداریم اما نکات زیر می تواند جان شما را نجات دهد: 

در زمان راه افتادن سیل در خیابانها نباشید

از تماسهای ماجراجویانه با سیل به خاطر مقدار ناشناخته فاضلاب خام، مواد شیمیایی، زباله والبته خطر غرق شدن اجتناب کنید.

در جریان آبی که بیش از مچ پا است قدم نگذارید، راه خود را کج کنید و به راه دیگری بروید.

وسوسه انگیز است که روی دیوارها و پل ها ایستاده تا فیلم ضبط کنید اما به همان اندازه ممکن است که داخل آب بیفتید و این اتفاقی است که برای برخی هموطنان مان افتاده است.

افراد آسیب پذیر مانند کودکان را به طبقه بالا ببرید

اشیا ارزشمند را به طبقه بالا یا بالکن انتقال دهید 

آب، برق و گاز را قطع کنید.

مقداری آب شرب،  غذاهای غیر یخچالی و وسایل ضروری (پتو، چراغ قوه و .) را در طبقه بالا و یا در بالکن قرار دهید

در سیل رانندگی نکنید ۱۰ سانتیمتر آب ماشین شما را از کنترل شما خارج میکند، تنها ۳۰ سانتی متر آب می تواند ماشین شما را جابجا کند و ۶۰ سانتیمتر آب تواند ماشین شما را واژگون کند. در صورتی که آب ماشین شما را از تعادل خارج کرد، به یک منطقه بلند تر بروید. شما می توانید یک ماشین جدید بخرید، 

اما ماشین شما نمی تواند یک صاحب جدید خریداری کند

سیل میتواند در آن واحد به راه بیفتد و حتی یک هفته پس از بارندگی ادامه داشته باشد، بنابراین آماده باشید! 



اگر خواهی از شمار آزادمردان باشی طمع را در دل خویش جای مده. (قابوسنامه)

این یک پنداخلاقیِ کهنه نیست، راز ابدی رضایت و آرامش در تمام قرون و اعصار است.

طمع یعنی می‌خواهی نویسنده بشوی، اما چشمی هم به کنکور داری، می‌خواهی خلوت خودت را بسازی، اما دلت می‌خواهد دائم در جمع دوستانت هم باشی‌، می‌خواهی تمرکز کنی، اما دوست داری موبایلت هم همیشه کنار دستت باشد، می‌خواهی همۀ کتاب‌ها را بخوانی، اما تحمل ماندن در اتاقِ در بسته را نداری.

بعد می‌بینی سال‌ها گذشته، تپه‌ها را یکی پس از دیگری نشانه‌گذاری کرده‌ای و هیچ.

اغلب ما نه تنبلیم، نه کمال‌گرا، ما طمع‌کاریم، در نتیجه از اضطرابِ انتخاب میان گزینه‌های مختلف فلج می‌شویم، چون آدم طمع‌کار دوست ندارد چیزی را از دست بدهد.

آن‌قدر از این شاخ به آن شاخ می‌پریم که سال‌ها بعد در یک روز زمستانی متوجه می‌شویم روی هیچ درختی لانه‌ای نساخته‌ایم. برای موفقیت، تمرکز، تلاش و ارائۀ حرف‌ تازه‌ای به دنیا، شاید باید قفسی را انتخاب کنیم و فقط هرازگاهی اجازۀ بیرون از قفس را به خودمان بدهیم


همین حالا اندکی صبر کنید و بگویید چه می‌خواهید؟ اگر نتوانید آگاهانه و شفاف خواسته‌هایتان را در ذهن بگذرانید آینده چیزی جز تصویری مبهم برایتان نخواهد بود. آنچه برای ما انسان‌ها آشنا باشد خوشایند هم هست، از طرفی ما نسبت به مسائل نا‌آشنا و مبهم مقاومت داریم. از آنچه برایمان آشناست جدا نمی‌شویم و در عوض آن را دوباره و دوباره خلق می‌کنیم. بی انگیزگی برای عمل هنگامی که نمی‌دانید قرار است چه چیزی بیافرینید مسئله‌‌ی دور از انتظاری نیست. چرا که ترجیح می‌دهید با واقعیت جاریِ آشنای» خودتان زندگی کنید.


شفاف‌سازی خواسته‌ها

اگر می‌خواهید چیزی را بیافرینید که با تجربه‌های آشنای شما متفاوت است، اینکه بدانید چه چیزی نمی‌خواهید کافی نیست. در عوض باید از آنچه می‌خواهید مطلع باشید. برای خلق احساس آشنایی با نتایج تازه‌ای که به دنبالش هستید به تصویری واضح و روشن از خواسته‌هایتان نیاز دارید. آشنایی به وسیله‌ی این تصویرها کمک می‌کند تا بتوانید با آرامش به دنبال آنها بروید. برای بیان واضح و شفاف خواسته‌هایتان و دلایلی که برای آنها دارید زمان کافی اختصاص بدهید. 



در درس امروز قصد دارم یک اصطلاح بهتون معرفی کنم که مربوط به نحوه زندگی است. اینکه ما همراه با خانواده زندگی کنیم یا نه جدا از خانواده و به صورت مستقل در یک جای دیگر زندگیمون رو سپری کنیم. اصطلاح
break away from your family
به معنی مستقل از خانواده زندگی کردن است همچنین اصطلاح زیر نیز معادل همین مفهوم است.
Strike out on my own.
اصطلاح اولی بیشتر مفهوم جدا شدن از خانواده رو میرسونه و اصطلاح دوم تاکید بیشتر روی مستقل شدن است.


چه کابوس بدی دیدم دیشب. خواب دیدم که ناخواسته و بدون هیچگونه آمادگی قبلی در انظار عموم قرار گرفتم و قراره برای  جمعیت کثیری سخنرانی کنم. مکان سخنرانی و حتی موضوع آن یادم نمیاد فقط دلهره و ترس و دستپاچگی ناشی از عدم آمادگی قبلی یادمه که بس رعب آوربود. خوب شد که زود از خواب پریدم و فهمیدم این فقط یه خواب بود اما پا به دنیا نهادن و زندگی ما بسیار شبیه به چنین خوابی است با این تفاوت که این دیگر خواب نیست بلکه حقیقته‌. درست مانند این خواب ما هیچ نوع آمادگی قبلی و یا انتخاب مکان و زمان این رویداد نداریم بلکه بصورت کاملا ناگهانی به صحنه کشیده شده ایم . مجبوریم همه چیز را بپذیریم و با دلهره هستی روبرو بشیم با تلخی ها و شیرینی های زندگی بسازیم و این بازی ناخواسته را  تا انتها ادامه بدیم. و چقدر تلخ است وقتی آگاهی پیدا میکنیم که سرانجام همه ما نیستی است. کاش زندگی هم فقط یک خواب باشد و همه این نابسامانی‌های اقتصادی و سیل ویرانگر اخیر همه و همه توهمی بیش نباشد.


یکی از دلایل بی انگیزگی ما به خاطر هدف‌ گذاری های نامناسب ماست. مارتا بک (Martha Beck) برای فهمیدن انگیزه مدلی عالی در اختیار ما می‌گذارد. او این‌طور توضیح می‌دهد که ما دو نوع خود را در روان‌مان تجربه می‌کنیم خودِ ذاتی و خودِ اجتماعی. خود ذاتی ما همان بخش از روان ماست که خودانگیخته، خلاق و بازیگوش است؛ این بخش می‌داند چه چیزهایی برای شما بیشترین اهمیت را دارد. خودِ اجتماعی با تولد شما شروع به شکل‌گیری می‌کند، قوانین خانواده و اجتماع را می‌آموزد و سخت در تلاش است که با وادار کردن‌ شما به اطاعت از این قوانین از شما محافظت کند.


تمام پیام‌های گوناگونی که در مدت زندگی‌مان دریافت می‌کنیم ما را به بردگان اجتماع تبدیل می‌کند. زیرا ما مشتاق هستیم خانواده و جامعه‌مان را تحت تأثیر قرار بدهیم. وقتی احساس می‌کنید بی‌انگیزه‌اید به این دلیل است که هدف‌هایی را تعیین کرده‌اید که منحصرا نشئت گرفته از خواسته‌های خود اجتماعیِ شما هستند. این نوع تعیین هدف شما را از مسیری که خود ذاتی‌تان می‌خواهد دنبال کنید دور می‌کند. به همین دلیل خود ذاتی برای کند کردن حرکت شما از ترفند بی انگیزگی استفاده می‌کند و تلاش می‌کند شما را نسبت به اهداف سمّی‌ انتخابی‌تان دلسرد کند.


هدف‌گذاری صحیح

زمانی را به مرور اهداف‌تان اختصاص بدهید. به این علت که خودِ حیاتی ماهیت غیرکلامی دارد درک آن از طریق بدن‌تان به راحتی ممکن است. یک به یک به اهدافی فکر ‌کنید که در سر می‌پرورانید. به واکنش‌هایی که بدن‌تان نسبت به هر هدف از خود نشان می‌دهد توجه داشته باشید. زمانی که مشاهده کردید بدن‌تان (و به خصوص تنفس شما) نشانه‌هایی از فشار و انقباض بروز می‌دهد نشانه‌ی نسبتا مهمی است که یادآوری می‌کند هدفی که به آن فکر می‌کنید یک هدف سمّی است. اگر شاهد واکنش انقباصی در بدن‌تان بودید هدف فعلی‌تان را دور بیندازید و تمام پندارهای ذهنی‌ای که به شما می‌گوید در زندگی چه باید» بکنید را مورد پرسش قرار دهید. در عوض ببینید با فکر کردن به چه چیزهایی لبخند ناخودآگاهی به لب‌تان می‌آید، چه چیزی است که باعث می‌شود زمان را فراموش کنید. سپس به جای اهداف سمّی، روی آنها هدف‌گذاری کنید .


  • امتیازات واقعی شخصی، چون بزرگی روح یا خوش قلبی در مقایسه با امتیازاتی چون مقام، اصل و نسب ( حتی اگر نسب شاهی باشد )، ثروت و از این قبیل، مانند تفاوت میان پادشاه واقعی و هنرپیشه‌ای است که در صحنه نمایش نقش پادشاه را ایفا می‌کند.
  • همانطور که هرکس در محدوده‌ی پوست خود قرار دارد؛ از حیطه‌ی شعور نیز می‌تواند بیرون برود و درست در همین محدوده زندگی می‌کند.
  • گدای تن‌درست به راستی سعادت‌مندتر از پادشاه بیمار است.
  • ارسطو: طبیعت انسان ماندگار است، نه ثروت او.
  • بهتر است هرگاه شادی دق‌الباب می‌کند به جای اینکه مکرر شک کنیم که آیا ورودش جایز است یا نه؛ همه‌ی درها را به سویش بگشاییم، زیرا شادی هیچگاه بی‌موقع نمی‌آید.
  • هیچ‌چیز کمتر از ثروت و هیچ‌چیز بیشتر از سلامت موجب شادی نمی‌شود.
  • دو دشمن سعادت انسان یکی رنج و دیگری بی‌حوصلگی است؛ و به هر اندازه سعی کنیم از یکی دور شویم به دیگری نزدیک می‌شویم.
  • نیاز و محرومیت رنج را از بیرون ایجاد می‌کنند؛ در مقابل امنیت و رفاه بی‌حوصلگی را
  • آدمی در این جهان انتخابی ندارد؛ جز اینکه میان تنهایی و فرومایگی یکی را برگزیند

امروزه اهمیت یادگیری یک زبان خارجی مخصوصا زبان انگلیسی بر کسی پوشیده نیست. وقتی شخصی تصمیم به یادگیری زبان میگیرد با انبوهی از منابع مواجه میشود که به نوعی سردرگم میشود و همین کافی است تا فرد به کلی از یادگیری دلسرد شود. مطمئنا اولین قدم برای شروع پروسه یادگیری زبان محک زدن سطح توانایی خودمان و یا همان آزمون  تعیین سطح است. انتخاب منابع مناسب و درخور توانایی زبان آموز عاقلانه ترین کار برای شروع یادگیری است.
ازین پس تصمیم دارم بعضی اصطلاحات کاربردی انگلیسی در زندگی روزمره را روی وبلاگ قرار بدهم تا شاید برای بعضی از دوستان مفید واقع شود.
Barber   آرایشگر مردانه
Hair dresser    آرایشگر نه


لغت ادراک (که معادل واژه Perception در زبان انگلیسی است) از کلمه‌های کلیدی در حوزه روانشناسی و

مدیریت رفتار سازمانی است. اگر چه شاید با تعریف ادراک آشنا نباشیم، اما مفهوم آن را درک می‌کنیم.

شاید برداشت یکی از رایج‌ترین کلماتی باشد که به جای ادراک در زبان روزمره به کار می‌رود.

تفاوت احساس و ادراک

احساس، را انتقال پیام عصبی به طرف کورتکس حسی، می نامیم. اما، ادراک، از ترکیب اطلاعات حسی با مکانیزم تفکر بوجود می آید. اگر اطلاعات حسی، بطور مستقیم، به عضلات و غدد منتقل شود، رفتار فرد، مبتنی بر حس خواهد بود که ادراک محسوب نمی‌شود. اما، اگر اطلاعات حسی، به مراکز عالی قشر مغز (کورتکس) انتقال یابد، ادراک بوجود می آید و رفتار فرد، تحت حاکمیت اطلاعات حسی و فرایندهای قشر خارجی مغز قرار می گیرد.

احساس و ادراک، از دیدگاه فیزیولوژیک، دو فرایند متفاوت هستند. یک تحرک حسی معین، می‌تواند که ادراک های کاملاً متفاوتی تولید کند و تحریک‌های حسی متفاوت، می‌توانند که به ادراک واحدی منجر شوند. کلیه اطلاعات فیزیولوژیک، نشان می‌دهد که یک تحرک معین همیشه فعالیت معینی در کورتکس حسی تولید می‌کند، اما واقعیت‌ها به طور آشکار، نشان می‌دهند که همان تحریک ااماً ادراک معین به دنبال نمی‌آورد به عبارت دیگر یک تحریک معین می‌تواند ادراک‌های متفاوت ایجاد کند.


این کتاب از تحول تکان دهنده و هنوز نا شناخته ای سخن می گوید که هم اکنون به قسمت اعظم جهان پیشرفته راه یافته 

است. ما از اقتصاد و جامعه‌ا ی مبتنی بر توانایی های منطقی، خطی، و رایانه ای عصر اطلاعات، به سوی اقتصاد و جامعه ای مبتنی 

بر تواناییهای منطقی، ادراکی و گسترده نگر و نوظهور، یعنی عصر مفهوم سازی، به حرکت درآمده ایم. 

کتاب "یک ذهن کاملا جدید" برای کسانی است که می خواهند در این دنیای نوظهور بمانند و پیش روند) آنها که در حرفه ی خود ناآرامند یا در زندگی خود ناخوشنود، سرمایه گذاران و رهبران تجاری ای که مشتاق اند تا بر موج جدید سوار شوند، والدینی که میخواهند فرزندانشان را مهیای آینده سازند و لشکر آدمهای زیرک و خالقی که عصر اطلاعات از قابلیتهای منحصر به فردشان غفلت ورزیده و بی توجه گذشته است.

 نظریه محوری کتاب ساده است .مدت یک قرن جامعه غربی به طور عام، و جامعه آمریکا به طور خاص، تحت سیطره گونه ای از تفکر و رویکرد زندگی فرساینده و عمیقا تحلیلی بوده است. به قول پیتر دراکر عصر ما عصر کارگران دانش ،  اداره کنندگان فرهیخته اطلاعات و به کار گیرنده تخصص ها بوده است. 

اما این هم در حال تغییر است.قدم در عصر جدیدی میگذاریم.عصر جدید عصری است که به واسطه   نوع متفاوتی از تفکر و رویکرد تازه ای به زندگی جان میگیرد و نقش هنر و مفهوم گرایی پررنگ تر میشود. رویکرد معطوف به استعدادهایی که من آن را مفهوم برتر و تماس برتر مینامم.

مفهوم برتر یعنی توان پیروی از الگو ها و فرصت ها برای خلق  زیبایی هنری و عاطفی، برای پرداختن روایتی رضایتبخش، و برای به هم پیوستن اندیشه های ظاهرا غیر مرتبط و خلق چیزی جدید. 

تماس برتر یعنی توان همدلی با دیگران، به منظور دریافتن ظرافتهای تعامل انسانی، به منظور یافتن لذت درون خود، و متجلی ساختن آن در دیگران، و فراتر رفتن از 24 ساعت شبانه روز در تعقیب هدف و معنا. "

از قضا، مقوله ای وجود دارد که تغییر مورد بحث را در خود متبلور کرده است و آن درست در "سر" شماست .مغزز ما به دو نیمکره تقسیم شده ا ست. نیمکره سمت چپ، چرخه ای، منطقی، جزء نگرو تحلیل گر ا ست. نیمکره سمت را ست غیرخطی ، شهودی، و کل نگر است. . حقیقت این است که تفاوتهای اساسی میان دو نیمکره مغز تشبیهی موثربرای تبیین وضعیت کنونی و هدایت آینده ماست. 

امروز مهارتهای شاخص عصر پیشین-توانایی های وابسته به نیمکره چپ مغز که نیروی محرکه ی  عصراطلاعات بوده است ضروری اند، اما کافی نیستند و توانایی هایی که زمانی تحقیر کرده وناکارآمد می پنداشتیم-ویژگی های نیمکره راست نظیر خلاقیت، همدلی،نشاط ، ومعنا نقش فزاینده ای در تعیین اینکه چه کسانی شکوفاخواهند شد، و چه کسانی در گرداب  مشکلات دست و پا خواهد زد، دارند. موفقیت حرفه ای و شکوفایی فردی، برای افراد، خانواده ها، و سازمانها، در گرو این ذهن کاملا جدید است.


چراغ‌هایتان را خاموش کنید 

برای ساعت زمین


برای جنگلهایمان 

برای رودهایمان

برای اقیانوسهایمان

برای محیط زیستمان

برای ایستم جانداران

برای حیات وحشمان 

برای اقلیم

برای زمین


امروز ۳۰ مارس ۲۰۱۹ مصادف با روز ساعت زمین می‌باشد.




فکر کردن به مهاجرت یکی از دلمشغولی‌ها و اهداف این روزهای بسیاری از جوانان است. به عنوان یک از افرادی که مدام سودای مهاجرت را در سر میپروانم، موارد زیر از دلایل و عللی است که میتوانم در توجیه خوب بودن مهاجرت برای شخص بنده عنوان کنم.
بهره مندی از اقتصاد سالم
بهره مندی از یک قانون خوب و تجربه حس قانونمداری

بهره مندی از مزایایی همچون بیمه، رفاه و سلامت

مهیا بودن فضای سالم کسب و کار
امنیت شغلی و اجتماعی
تباه نشدن تلاش و زحمت فرد در زندگی
بالا بردن احتمال خوشبختی نسل های بعد خود
ماشین خوب سوار شدن
بودن میان جامعه‌ای با فرهنگ رانندگی به مراتب بالاتر
بودن در میان جامعه‌ای که اکثریت آن اهمیت هنر را دریافته اند
بهره مندی از قانون حق تکثیر
حس ماجراجویی و ریسک پذیری
تمایل به کسب تجارب تازه و شاید داشتن آزادی اندیشه


آن کس که با تنهایی خو میگیرد، یا حتی به آن علاقمند میشود، کان زر به دست آورده است. اما این کار هرکس نیست. زیرا همان طور که نیاز انسان ها را نخست به سوی هم میکشاند، پس از آنکه برطرف شد،بی حوصلگی باعث گرد هم آمدنشان میشود.اگر این دو نبودند، هرکس احتمالا تنها میماند، زیرا احساس منحصربفرد و یگانه بودن فقط با فضای تنهایی هماهنگ است. این خصوصیت که هرکس خود را واجد آن میداند، در ازدحام و فشار جمع آنقدر ناچیز میشود که به صفر میگراید. یعنی گام به گام به صورت دردآوری انکار میشود. . .

عشق به تنهایی ممکن نیست گرایش نخستین آدمی باشد، بلکه در اثر تجربه و تفکر ایجاد میشود و اینها به سهم خود، نتیجه تکامل نیروی ذهنی فرد است. 


اصطلاح getting out of the rat race به معنی بیرون زدن  ازشلوغی زندگی پراسترس شهری و نقل مکان به محیطی خوش آب و هوا و آرامتر است.

اصطلاح بعدی درباره ترک سیگار است که معادل انگلیسی آن quit smoking است. همچنین عبارت cold turkey به معنی بی تابی فیزیکی و ذهنی ناخوشایند در هنگام ترک سیگار یا یک ماده مخدر است. مثال:

The addict himself must make the decision that he wants to go cold turkey


سیزده بدر نیومده ‌چقد نحسی با خودش آورد. تیتر اخبار رو که نگاه میکنم اکثرا عناوینی است که دل آدمو به درد میاره. موج بارندگی و سیل داره زندگی بسیاری از هموطنانمو مختل میکنه. غیر از آق قلا و گمیشان، چند شهر دیگه رو آب در برگرفته و خانه و کاشانه هزاران خانوار شهری و روستایی رو داره از بین میبره. خدایا گرانی و تورم و سایر مشکلات معیشتی کم بود بلایای طبیعی نیز به پکیج دردهامون اضافه کردی. رنج و مصیبتی که هموطنانم در آن گرفتار شده اند شاید غم‌انگیزترین اتفاقی است که تابحال دلم را به درد آورده  و آرامشم را به کلی سلب کرده. از خیلی چیزها توی زندگیم بی تفاوت و بی اهمیت گذشتم ولی در این یه مورد نمیتونم وجدانم را خاموش کنم و آسوده بشینم. سیل اخیر کاری کرد که به کل دردهای خودم فراموشم بشه و کل دغدغه ام کمک به هم میهنان عزیزم باشه که تمام دار و ندارشون از بین رفته و زندگیشون تبدیل به جهنم شده. هم وطنانی که در این وضعیت بحرانی نیازمند دستانی مهربان و فداکار هستند، نیازمند یاری گرم شما که این حس رو بهشون القا کنه که شما تنها نیستین. بیاییم با همدلی به کمک این عزیزان بشتابیم تا با همیاریمان، برگی زرین از تاریخ بنگاریم که در آینده از این شرایط بغرنج  به نیکی یاد کنند.


زمین بهشت می‌شود روزی که مردم بفهمند :

_ هیچ چیز عیب نیست، جز قضاوت و مسخره کردن دیگران
_ هیچ چیز گناه نیست، جز ضایع کردن حق مردم
_ هیچ چیز ثواب نیست، جز خدمت به دیگران
_ هیچ‌کس اسطوره نیست، الا در مهربانى و انسانیت
_ هیچ چیز جاودانه نمی‌ماند، جز عشق
_ هیچ چیز ماندگار نیست، جز خوبى.

پائولو کوئیلو



این اصل اساسی را شروع کنید که شما نیازی به تایید کسی ندارید. درست است؟ بله، اگر کسی شما را دوست ندارد، زندگی شما نابود نمی شود. شما میتوانید شادمانه قدم بزنید، کتاب بخوانید، رمان بنویسید، ورزش کنید، روی چمنها دراز بکشید، غروب را تماشا کنید، میتوانید با شخص خودتان شاد باشید. 

زمانی که به این درک برسید، از نگرانی اینکه دیگران در مورد شما چه فکر می کنند رها میشوید. زمانی که احساسهای بد به سراغتان میآیند (خارج از کنترل ما)، درک کنید که اینها بوی خواستن تایید دیگران را می دهند و به یاد بیاورید که شما نیازی به تایید دیگران ندارید. بدون آن هم انسان خوبی هستید. در شوق تایید دیگران، زندگی ما رنج آور میشود و ما نیازی به این رنج نداریم.




دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای ” کی ” پرسید:

اگر ه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟

آقای کی گفت : البته ! اگر ه ها آدم بودند

توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند

همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند

مواظب بودند که همیشه پر آب باشد

هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند

برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد

گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند

چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !

برای ماهی ها مدرسه میساختند

وبه آنها یاد میدادند

که چه جوری به طرف دهان ه شنا کنند

درس اصلی ماهیها اخلاق بود

به آنها می قبولاندند

که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است

که خودش را در نهایت خوشبختی تقدیم یک ه کند

به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به ه ها معتقد باشند

و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند

آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میآیید

اگر ه ها ادم بودند

در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت

از دندان ه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند

ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان

شاد و شنگول به دهان ه ها شیرجه میرفتند

همراه نمایش، آهنگهای محسور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار

ماهیهای کوچولو را به طرف دهان ه ها میکشاند

در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت

که به ماهیها می آموخت. زندگی واقعی در شکم ه ها آغاز میشود”




فکر کردن به مهاجرت یکی از دلمشغولی‌ها و اهداف این روزهای بسیاری از جوانان است. به عنوان یک از افرادی که مدام سودای مهاجرت را در سر میپروانم، موارد زیر از دلایل و عللی است که میتوانم در توجیه خوب بودن مهاجرت برای شخص بنده عنوان کنم.
بهره مندی از اقتصاد سالم
بهره مندی از یک قانون خوب و تجربه حس قانونمداری

بهره مندی از مزایایی همچون بیمه، رفاه و سلامت

مهیا بودن فضای سالم کسب و کار
امنیت شغلی و اجتماعی
تباه نشدن تلاش و زحمت فرد در زندگی
بالا بردن احتمال خوشبختی نسل های بعد خود
ماشین خوب سوار شدن
بودن میان جامعه‌ای با فرهنگ رانندگی به مراتب بالاتر
بودن در میان جامعه‌ای که اکثریت آن اهمیت هنر را دریافته اند
بهره مندی از قانون حق تکثیر
حس ماجراجویی و ریسک پذیری
تمایل به کسب تجارب تازه و شاید داشتن آزادی اندیشه


اصطلاح coach potato به معنی آدم تن لش و تنبل است.مثال:
You know what a coach potato I am
عبارت  shake/move your leg به معنی جنبیدن و سریع کار کردن است.
اصطلاح get off your butt/ass به معنی دست کشیدن از تنبلی و رخوت و انجام یک فعالیت مفید است مثال:
I need to get off my butt/ass.
اصطلاح spoiled brat به بچه هایی اشاره دارد که والدینشان هرچیزی که خواستن در اختیارشون گذاشتن و در نتیجه خیلی لوس و ننر بار اومدن.
لغت procrastinate به معنی به تعویق انداختن کارهاست.
اصطلاح lounging around به معنی لمیدن و تن آسایی در حالتی ریلکس بدون انجام هیچ کار خاصی است مثال:
nothing beats lounging around on Sunday
morning reading a newspaper.
یعنی در صبح یکشنبه هیچ چیز جای لمیدن در خانه و خوندن رومه رو نمیگیره.


همه ی ما می دانیم که مدیریت زمان به ما قابلیت استفاده ی بهتر و باکیفیت از زمانمان را می دهد و باعث می شود بتوانیم حداکثر استفاده ی مفید را از عمر و زمانی که در اختیار داریم را ببریم. مدیریت زمان یعنی استفاده ی درست و مفید از زمان در راه رسیدن به خواسته ها و اهدافمان. 

مدیریت زمان یک مدیر با مدیریت زمان برای یک فریلنسر و دانشجو متفاوت است .ما اغلب به دلایلی که در ادامه بیان می شوند دچار کمبود زمان می شویم:

  1. ضعف در نه گفتن 
  2. کمال گرایی
  3. اهمال کاری
  4. نداشتن هنر اولویت بندی

باید یک بار با این مفهوم کنار بیایم که هرگز وقت کافی برای انجام تمام کارهایمان را نداریم اما همیشه وقت کافی برای انجام دادن کارهای مهم را داریم،
پس باید هنر اولویت بندی کردن کارها را یاد بگیریم.

ضعف در اولویت بندی کردن کارها وقتی با کمال گرایی ترکیب می شوند، نتیجه ی وحشتناکی را به ارمغان می آورد.  حاصل این ترکیب شدن چیزی نیست جز مدت ها دست دست کردن و کاری انجام ندادن و زمان و عمر را بدون دستاوردی هدر دادن.

در مدیریت زمان می گویند اگر همه ی کارهایی که می خواهید انجام بدهید مهم هستند، در واقع شما هیچ کار مهمی انجام نمی دهید.


اصطلاح getting out of the rat race به معنی بیرون زدن  ازشلوغی زندگی پراسترس شهری و نقل مکان به محیطی خوش آب و هوا و آرامتر است.

اصطلاح بعدی درباره ترک سیگار است که معادل انگلیسی آن quit smoking است. همچنین عبارت cold turkey به معنی بی تابی فیزیکی و ذهنی ناخوشایند در هنگام ترک سیگار یا یک ماده مخدر است. مثال:

The addict himself must make the decision that he wants to go cold turkey


از روی ناخن ها، آستین کت، چکمه، شلوار، برآمدگی انگشت اشاره، طرز بیان، سرآستین و حرکات یک فرد است که کار و پیشه او به روشنی فاش میشود.غیرقابل باور است که یک کارآگاه ماهر نتواند با ترکیب همه اینها معما را کشف کند.
(شرلوک هولمز).
در بیشتر نقاط دنیا مردم نسبت به دانستن زبان بدن ت مداران بسیار علاقمند ند، زیرا همه میدانند که تمداران وانمود میکنند به چیزی اعتقاد دارند اما در واقع هیچ اعتقادی ندارند، یا خودشان را آن طور که واقعا هستند نشان نمیدهند. اما ما به طور غریزی میدانیم که آنها سرانجام در اثر تضادهای تضادهای نشانه‌های زبان بدن به دام می افتند بنابراین علاقه داریم که رفتار آنها را به دقت تماشا کنیم تا مچشان را بگیریم.
بدن انسان با زبان خودش چیزهای زیادی برای گفتن دارد، مطالب زیادی که حتی خود فرد نیز گاهی قادر به پنهان کردن آن علایم نیست. با یادگیری زبان بدن ،شما نسبت به نشانه‌های بدنتان آگاه تر میکند و آموزش این مهارت به شما یاد میدهد که چطور از آنها برای برقراری ارتباط موثرتر استفاده کنید.
برخی افراد معتقدند که بررسی و مطالعه زبان بدن صرفا ابزاری است برای خواندن اسرار یا افکار دیگران و نیز کنترل یا سوءاستفاده از آنان. اما در پست های بعدی در رابطه با زبان بدن ما قصد داریم که بینش عمیق تری در رابطه با دیگران به شما ببخشد تا روابط کاری و خانوادگی موفق تری داشته باشید.


بخش نخست: عصر مفهوم پردازی 

ظهور راست مغزها

  • نیمکره راست و چپ: تاریخچه آزمونهایی که تمایزات ذهن راست و چپ را نشان می دهند. 
  • بیان نادرست: دو بدفهمی درباره مغز سمت راست: 

1 .مغز سمت راست نجات بخش است. (افراط  در ستایش ذهن راست)

2 .مغز سمت راست ویرانگر است. (تفریط در نکوهش ذهن راست)

  • مغز واقعی: چهار تفاوت اساسی مغز راست و چپ: 

1 .عملکرد مغز دگرسو (contralateral )است. (نیمکره راست فعالیت سمت چپ بدن را کنترل می کند، و برعکس)

2 .عملکرد نیمکره سمت چپ زنجیره ایا ست و عملکرد نیمکره ی سمت را ست هم زمان 

نیمکره چپ هزار کلمه ونیمکره راست هزار تصویر.

3 .نیمکره چپ در متن(text )تخص ص دارد، نیمکره راست در بافت(context ).)فهم یک استعاره کار نیمکره راست مغز 

است.

4 .نیمکره چپ تحلیلگر ا ست و نیمکره را ست ترکیبگر. نیمکره چپ بر مقوله های متمرکز ا ست و نیمکره را ست بر 

روابط. چپ جز ییات را می بیند و راست می تواند تصویر ترکیبی بزرگی را ببیند. 

  •  یک ذهن کاملا جدید: رویکرد راست محور در عصر اطلاعات مورد کم لطفی قرار گرفت. 

فزونگرایی، آسیا و اتوماسیون

ا شاره: عصر اطلاعات-دهه 1970 به این طرف- عصر حاکمیت    ارز شها و تفکر "عمله دانش" ا ست. "کسانی که به خاطر

آنچه که درمدرسه آموخته اند، عمل کرده اند، پول میگیرند، و نه البته به خاطر قوه جسمانی و یا مهارت دستی.

. وجه تمایز این گروه توان آنها در به دست آوردن و به کار بستن دانش نظری و تحلیلی است.مشخصه اجتماعی جامعه علمی ظهور "عمله دانش" ا ست. برر سی یک پدیده مو ضوع این فصل ا ست: چرا اهمیت نسبی تفکر چپ-محور کاهش یافته و در نتیجه اهمیت تفکر راست-محور افزایش یافته است. بروز این پدیده سه علت دارد: فزونگرایی، آسیا، اتوماسیون.

 فزونگرایی

  •  هزینه زباله سازی امروز ما(آمریکا) بیش از هزینه کالاهایی است که تقریبا نیمی از کشورهای جهان مصرف میکنند.

 در اثررشد و تکامل جنبه منطقی-کاربردی در طراحی مومات زندگی و فزونی آنها،رقابتی در جنبههای زیبای شناسانه و مفهوم کالاها بوجود آمده است. 

 چه تبیینی وجود دارد برای این پدیده که: تولید و فروش 

شمع تزیینی در آمریکا یک تجارت 4/2 میلیارد دلاری است. 

 آسیا: 

  • کالج های هندوستان هر سال حدود 350000 فارغ التحصیل رشته های مهندسی دارند!
  • شرکت زیمنس سه هزار برنامه نویس استخدامی در هندوستان دارد! 
  • چین در هر سال به اندازه ایالت متحد فارغ التحصیل مهندسی دارد. 
  • یک مهندس هوافضا در آمریکا 6000 دلار حقوق می گیرد و در روسیه 650دلار! 
  • بر ا ساس گزارش نشریه Research Forrester  در سالهای اخیر 3/3 میلیون شغل یقه سفید و 136میلیارددلار د ستمزد از ایالت متحده به کشوره های کم هزینه نظیر هندو ستان، چین و رو سیه انتقال یافته است.

---------------------------

نتیجه: میلیونها عمله دانش ماهر با هزینه هایی کمتر از اروپا و امریکا در آسیا وجود دارند، پس عمله دانش امروز باید توانایی 

های جدید - توانایی های ذهن راست محور- را در خود بپروراند. 

اتوماسیون

  •  گری کاسپاروف در 1997 از یک ابر رایانه 4/1 تنی ساخت IBM با نام blue deepشکست خورد! (آخرین پایداری مغز انسانی)
  • تام پیترز: نرم افزار، بار بزرگی را از مغز انسان بر می دارد.
  • نمونه ای از تشخیص پزشکی به کمک نرم افزار های رایانه ای
  • سایت مشاوره ازدواج)!(: com.campleteCase
  • سایت مشاوره حقوقی: com.LawVontage


روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. 



آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. 


در چنین روزی ، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. 


چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب ، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. 


قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. 


خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند. 


کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. 


استخوان هایم ، عضلاتم ، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. 


هر گوشه از مغز مرا بکاوید ، سلول هایم را اگر لازم شد بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. 



آن چه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید تا گلها بشکفند. اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم ، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. 


گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید یا به کسی که نیازمند شماست ، کلام محبت آمیزی بگویید. 



اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید ، همیشه زنده خواهم ماند …


زندگی ما با تصور اینکه عالی هستیم شروع میشود. می توانیم در پنج سالگی در جمع برقصیم،  بدون نگرانی از اینکه دیگران در مورد ما چه فکر میکنند. اما با رشد ما، این احساس رنگ میبازد، به وسیله‌ی اطرافیان و والدین و رسانه ها و مواقعی که احساس شرمساری کرده ایم.
به هنگام بزرگسالی به خودمان شک پیدا میکنیم، خودمان را به شیوه‌ی بدی قضاوت میکنیم، منتقد جسم خود میشویم، منتقد بینظم بودن خود، و منتقد تمام اشتباهاتی که کرده‌ایم. و به جایی میرسیم که زندگیمان را دوست نداریم.
در نتیجه سعی میکنیم که این خود ناقصمان را پیشرفت دهیم، چون همیشه گند میزنیم به دنبال بهتر بودنیم. یا به تواناییمان برای کسب نتیجه‌ی بهتر شک داریم و در نتیجه از آن ناشادیم. یا چون به توانایی خود باور نداریم با دست خود تلاش و کوشش را خراب میکنیم. دوست نداشتن خود، منجر به بدتر شدن روابط، شغل خسته کننده، ناشادی از زندگی، شکایت از زمین و زمان و اغلب عادتهای ناسالمی مثل خوردن فست فود، زیاده روی در الکل، بیتحرکی، ولخرجی و اعتیاد به بازیهای ویدئویی یا اینترنت می شود. پس مسیر راضی بودن از خود و زندگی چیست؟
اولین و مهمترین مساله جلب اعتماد به خودتان است و باید روی آن کار کنید. روابط با خودتان شبیه رابطه ی شما با هر کس دیگری است، اگر دوستی دارید که همیشه تاخیر دارد و به قول و قرارهایش پایبند نیست، اعتماد شما را از دست میدهد. این رابطه در مورد خود ما هم به همین صورت است، اگر به کسی اعتماد ندارید، بسیار کار سختی است که او را دوست داشته باشید از جمله خودتان.
پس باید روی عزت نفس خود کار کنید و بیشتر خودتان را دوست داشته باشید.
مساله ی بعدی قضاوت ناعادلانه  خودتان است. مقایسه با یک ایده آل غیرواقعی در همه‌ی زمینه‌ها. اندامی شبیه مانکنها میخواهید، میخواهید به اهداف قطعی شخصی و شغلی برسید، می خواهید به دور دنیا سفر کنید و زبانهای خارجی را یاد بگیرید و یک ساز موسیقی و آشپز درجه یکی شوید و یک زندگی اجتماعی خوب و همسر کامل و بچه های سر به راه و دستاورهای افسانه‌ای و شگفت انگیز و خوش اندام ترین فرد روی زمین. البته تمامی این اهداف واقع گرایانه هستند این طور نیست؟ اما همه این کمالگرایی ها و هدف گذاری های نامناسب در صورت محقق نشدن، باعث میشود که شما از کیسه عزت نفس خرج کنید.
وقتی که ما چنین ایده‌آلی داریم، پیوسته خودمان را با آنها مقایسه کرده و همیشه هم به بدترین وجه ممکن این کار را میکنیم.
مسیر رسیدن به رضایت، متوقف کردن مقایسه‌ی خودمان با این ایده‌آل هاست. متوقف کردن اینکه خودمان را قضاوت کنیم، این مسیر رها کردن ایده‌آل ها و یادگیری راه های افزایش عزت نفس است.
گام عملی: به ایدهآل هایی که مرجع مقایسه ی شما شده، توجه کنید. از خودتان بپرسید که آیا به خودتان اعتماد دارید؟ میتوانید تغییر کنید؟ میتوانید کارهای خود را انجام دهید؟


 در خیابان قدم میگذارم و نظاره گر مردمانی هستم که میشه گفت در حال گذار از دوره سنت ها به دوره مدرنیته هستند. پیش از این بیشتر مردم درگیر سنت ها و آداب و رسوم خاصی بودند و تا حدودی در جهت‌گیری فردی و اجتماعی آنان نقش مهمی داشت و مسیر و روال کلی اکثر افراد را مشخص میکرد.

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

توانایی خواندن افکار و نگرش های دیگران از روی رفتارشان، در واقع اولین روش ارتباطی مورد استفاده بشر پیش از اختراع زبان بود. پیش از اختراع رادیو، بیشتر از ارتباطات توسط کتاب ها، نامه ها و رومه صورت می‌گرفت. این بدین معنی بود که تمداران ضعیفی چون آبراهام لینکلن اگر به اندازه کافی پیگیر بودند رونوشت خوبی از مطالب دیگران مینوشتند، می‌توانستند موفق شوند. رادیو فرصت خوبی در اختیار اشخاصی چون وینستون چرچیل گذاشت تا از نفوذ کلامشان استفاده کنند.

تمداران امروز میدانند سیما و ظاهر در ت بسیار موثر است. عمده تمداران برجسته در عصر حاضر، مشاورانی در زمینه زبان بدن دارند تا در امر راستگو و دلسوز جلوه دادن آنها به مردم به آنها کمک کنند.

باور کردنی نیست که طی بیش از هزاران سال گذشته، زبان بدن به صورت عملی از سال 1960 مورد مطالعه قرار گرفته است. با اینحال بیشتر مردم نیروی ، شکل اصلی ارتباطشان با دیگران است. کلام حدودا بین 500 هزار تا 2 میلیون سال پیش برای اولین بار مورد استفاده قرار گرفته و در سالهای بعدی تکامل بیشتری یافته، علاوه بر اینکه زبان بدن شکل اصلی انتقال عواطف و احساسات قرار گرفت اما از آنجایی که بیشتر مردم روی کلمات گوینده تمرکز میکنند، عمدتا از زبان بدن بی خبر هستند.به عبارت زیر خوب دقت کنید:

سینه ات را جلو بده ، محکم و راست بایست. سرت را بالا بگیر، سریع قدم بگذار، قوز نکن، مسئولیت کارها را به عهده بگیر، با آنها رودررو شو.

یک مثال عینی از معجزه زبان بدن مربوط به شیراک رئیس جمهور فرانسه و باب هاوک نخست وزیر استرالیا ست که هر دو از دستشان برای نشان دادن اندازه نسبی موضوعاتی که در ذهن داشتند استفاده میکردند. یک بار باب هاوک با مقایسه دستمزد تمداران با دستمزد مدیران شرکت‌های تجاری از افزایش حقوق تمداران دفاع کرد. او ادعا کرد که دستمزد مدیران به میزان قابل ملاحظه ای بالا رفته و اظهار داشت که در قیاس با آنها دستمزد تمداران اندک است. او هربار که به درآمد تمداران اشاره میکرد دستهایش را یک متر از هم باز میکرد اما وقتی از دستمزد مدیران حرف میزد آنها را فقط 30 سانتیمتر از هم باز میکرد. فاصله دستان او خلاف ادعایش را نشان داد.

بر اساس کتاب زبان بدن اثر آلن و باربارا پیز


سعدی استاد سخن شهرتی جهانی دارد و شعرهای او به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است .مرکز سعدی شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در اجلاس شاعران جهان، درشیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی، به عنوان روز سعدی، نامگذاری شد.

در اینجا یکی از شعرهایش که متناسب با اوضاع این روزهای ماست را با هم می‌خوانیم.

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت،سد نشاید بست


ترکم مکن
حتی برای یک‌روز
زان‌رو که به‌انتظار
ایستگاهی متروک خواهم بود
خالی از قطار.
ترکم مکن
حتی برای ساعتی
که دلتنگی، چون بارانی
به آوارم فرو خواهد ریخت
و غبار
چون هاله‌ای.
جای پاهایت به شن‌ها
امیدم می‌دهد
و مژگانت، آرامشم.
عزیزترین!
ترکم مکن، حتی برای ثانیه‌ای.
وقتی تو نیستی
سرگردان، سرگشته این سوال مداومم
که بازخواهی گشت آیا؟

پابلو نرودا

 در خیابان قدم میگذارم و نظاره گر مردمانی هستم که میشه گفت در حال گذار از دوره سنت ها به دوره مدرنیته هستند. پیش از این بیشتر مردم درگیر سنت ها و آداب و رسوم خاصی بودند و تا حدودی در جهت‌گیری فردی و اجتماعی آنان نقش مهمی داشت و مسیر و روال کلی اکثر افراد را مشخص میکرد. 

یکی از مزیت‌های این آداب و رسوم این بود که فرد کمتر دچار سرخوردگی میشد اما اکنون با ورود به عصر مدرنیته روزبه‌روز شاهد افزایش میزان افسردگی و سایر آفات زندگی مدرن میان جامعه میباشیم . تاثیر ارتباطات و تکنولوژی روی این موضوع به خوبی نمایان است تا جایی که اگر انسان عصر جدید در یک  روستای دورافتاده و محروم از تکنولوژی زندگانی بسر میبرد شاید این مشکلات به کمترین حد ممکن میرسید.  جماعت نسل جوان دوست دارند که همه چیز را با هم داشته باشند و همه چیز را تجربه کنند. اکثر ما می‌خواهیم با کمترین زحمت بهترین نتیجه را بگیریم. افکار منفی باعث شده تا اکثر جوانان برای رهایی از استرس و فرار از دلمشغولی‌ها به سیگار و قلیان و سایر برنامه ها روی بیاورند تا شاید اینها مرهمی بر زخم هایشان باشد. فارغ از مسائل روحی روانی تاثیر موبایل و شبکه های اجتماعی بر زندگی افراد ، کاهش دورهمی ها، کم رنگ شدن صمیمیت میان مردم و کاهش خنده و شادی شاید از دیگر دردهای عصر ما باشد. نوستالژی اصلی از بین رفتن اصالت و فرهنگ مردمانی است که زیر سایه تکنولوژی و مدرنیته در حال رنگ باختن است و معنی خیلی از چیزها دارد عوض میشود.جوامعی  بیشترین آسیب را متحمل میشوند که آمار  مطالعه و کتابخوانی در کمترین حد ممکن باشد. در دریای بیکران عصر مدرن که هر روز شاهد اتفاقات و رویدادهای تازه تر هستیم کسانی به آرامش و رضایت بیشتری دست میابند که معنای زندگیشان را خودشان پیدا کنند و این محقق نخواهد شد مگر با مطالعه وخودآگاهی‌.


.

بسیاری از مردم فکر می کنند اگر شما از زندگی راضی باشید به این معناست که گوشه ای لم داده و هیچ کاری نکنید. چرا 

باید دست به کاری زد اگر از چیزها همانطور که هستند راضی باشید؟

رضایت با پیشرفت شخصی چطور کنار می آید؟

در پاسخ باید گفت که اگر تمایل به تغییر(پیشرفت شخصی)دارید، رضایت از خود منجر به نتایج بهتری برای شما خواهد شد.

نیاز و یا آرزوی پیشرفت موتور محرکه ی بسیاری از ما برای اصلاح مواردی است که دوست نداریم. اگرچه این آرزو میتواند انگیزه ی ابتدایی و عامل پیش راننده ی ما برای تغییرات باشد، اما نقطه ی خوبی برای شروع این تغییرات نیست.

اگر تمایل به رفع عیب و نقصی در خودتان دارید، به سمت اصلاح  آن گام بر میدارید که ممکن است در این راه موفق شوید یا نه. فرض کنید در تغییر عادتهای خود شکست بخورید، احساس بد نسبت به خودتان شروع میشود و هر بار که این شکست تکرار شود حس بدتری پیدا میکنید. به این باور میرسید که قادر به 

انجام این تغییرات نیستید و احساسات در مورد خودتان بد و بدتر میشود.

از سوی دیگر فرض کنید موفق به کاهش وزن خود شدید، ممکن است اکنون احساس بدی نسبت به اندام خود نداشته باشید ولی اگر ذهنیت شما رفعکلیهی ی کاستی هایتان باشد درچرخهی ی بی پایانی افتاده اید. حال ممکن است فکر کنید بهاندازهی ی کافی ورزیده نیستید یا ظاهر خوبی ندارید یا خوش تیپ نیستید،بالاخره میتوانید موردی را پیدا کنید که از آن راضی نیستید.

این چرخه ای بی انتها برای کل زندگی شماست، زمانی که وارد این سیکل شدید –هر چند پیوسته پیشرفت کنید- گرفتار این راه بی پایان شده اید. به دنبال شادی در منابع بیرونی هستید و این ذهنیت شما را معتاد به غذا، خرید، مهمانی و یا کار میکند تا شاید بتوانید از این راه شادی را به دست آورید.

اگر به جای آن رضایت را بیابید و نیاز به منابع خارجی برای شادی نداشته باشید یک منبع معتبر برای شاد بودن دارید. من شخصا رضایت را مکان بهتری برای اقامت یافته ام.

بسیاری از مردم شگفت زده میگویند اگر رضایت را یافته ای باید در ساحل لم بدهی و بدون نگرانی از پیشرفت دنیا دست به هیچ کاری نزنی، اما من فکر می کنم که این درک اشتباهی از مفهوم رضایت است.

شما میتوانید راضی باشید و گوشه ای از این دنیا به استراحت بپردازید. اما میتوانید راضی باشید و بخواهید که به دیگران کمک کنید، میتوانید راضی باشید و غمخوار دیگران باشید، میتوانید با همین که هستید شاد باشید، اما همزمان بخواهید باری از دوش دیگران بردارید. در این صورت شما میتوانید در دنیا کارهای 

بزرگی را انجام دهید اما نه به این دلیل که نیازمند شادی هستید.

اگر به هر دلیلی کارتان از شما گرفته شود، شما هنوز رضایت درونی را دارید.

گام عملی: به تمام چیزهایی در مورد خودتان فکر کنید که میخواهید آنها را تغییر دهید، اکنون سعی 

کنید به جای آن به تمام چیزهایی فکر کنید که از داشتن آنها شادمان هستید.



بازیگران سینمای صامت و پانتومیم مثل چارلی چاپلین، آغازکننده مهارت های مربوط به زبان بدن بودند. مهارت او در بازیگری بر اساس میزان توانایی هایش  در استفاده از حرکات و نشانه های زبان بدن برای انتقال مفاهیم فیلم به تماشاچیان سنجیده میشد.

در حوزه های مطالعاتی مربوط به زبان بدن موثرترین کتاب ، کتاب چار داروین با عنوان "بیان عواطف در انسان و حیوان " میباشد که در سال 72 منتشر شد. از آن پس بسیاری از ایده ها و مشاهدات داروین توسط پژوهشگران سراسر دنیا مورد تایید قرار گرفت. آلبرت محرابیان، پژوهشگر پیشتاز زبان بدن در دهه 1950 دریافت که کل تاثیر یک پیغام حدودا 7 درصد کلامی، 38 درصد مربوط به آوا و لحن صدا و 55 درصد غیرکلامی است.

وقتی چیزی میگویید طرز بیان آن بسیار با اهمیت تر از آن چیزی است که بیان میکنید.

ری بردویستل روان شناسی بود که اولین مطالعات مربوط به ارتباط غیرکلامی را انجام داد. او نیز نتایج مشابهی در مورد میزان ارتباط غیرکلامی بین انسانها را کسب کرد. ری بردویستل تخمین زد که هر فرد در طول شبانه روز حدودا 10 دقیقه صحبت میکند و جملاتش 5.2 ثانیه طول میکشد در حالی که هر انسان میتواند در حدود 250,000 حالت چهره بسازد و تشخیص دهد. او نیز مانند محرابیان دریافت که در هر مکالمه فقط 35 درصد گفتگو کلامی و بقیه آن غیرکلامی است.

همچنین آنالیز ما بر روی هزاران مذاکره مربوط به فروش در سالهای 1970 و 1980 نشان میدهد که در دیدارهای تجاری تاثیر زبان بدن بین 60 تا 80 درصد میباشد. بعلاوه مطالعات انجام شده نشان میدهد که در مذاکرات تلفنی کسی که دارای استدلال قویتری باشد پیروز خواهد شد، اما این موضوع در مذاکرات رودررو صدق نمیکند، زیرا ما تصمیم نهایی را بر اساس آنچه میبینیم میگیریم نه بر مبنای آنچه می شنویم.

امروزه متخصصان این حوزه بر این امر توافق نظر دارند که واژه ها و کلمات عمدتا برای انتقال اطلاعات هستند در حالیکه زبان بدن برای ارائه نگرش های شخص است که در برخی موارد نیز از آن به عنوان جانشین پیام های شفاهی استفاده میشود.

از نقطه نظر بردویستل شخص ماهر با گوش دادن به صدای افراد باید بتواند تشخیص دهد که او چه حرکتی میخواهد انجام دهد و حتی با مشاهده حرکات شخص، زبانی که میخواهد با آن صحبت کند را پیشبینی نماید.


ادوارد تورندایک (Edward Thorndike) از روانشناسان برجسته قرن بیستم در حوزه‌های یادگیری، آموزش و هوش، در سال ۱۹۲۰ مفهومی به نام هوش اجتماعی یا Social Intelligence را به صورت زیر تعریف کرد:

هوش اجتماعی یعنی توانایی درک و مدیریت کردن مردان، ن، دختران و پسران، برای رفتار خردمندانه در روابط انسانی.»

تورندایک در جای دیگری هم در توضیح هوش اجتماعی چنین می‌گوید:

هوش اجتماعی به این معناست که بتوانیم انگیزه رفتارهای خود و دیگران را به خوبی درک کرده و از این اطلاعات در تعاملات اجتماعی استفاده کنیم.»
تعریف هوش هیجانی از نگاه دانیل گلمن
آن‌چه معمولاً ما به عنوان تعریف هوش هیجانی می‌شنویم و می‌خوانیم، تعریف دانیل گلمن است.

گلمن در نخستین تعریف خود از هوش هیجانی (در سال ۱۹۹۵)، تقریباً هر چیز خوبی را که می‌شناخت زیر چتر هوش هیجانی قرار داد:
تعریف دانیل گلمن
هوش هیجانی شامل توانایی‌هایی مثل انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط دشواری و سرخوردگی، کنترل رفتارهای تکانشی، به تأخیر انداختن خواسته‌ها، تنظیم هیجانات، جلوگیری از غلبه‌ی استرس بر قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری است.
دنیل گلمن و تعریف هوش هیجانی به زبان ساده و مختصر

هوش هیجانی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم.
در نهایت، تعریفی که گلمن در سال ۲۰۱۷ در کتاب Everyday Emotional Intelligence مطرح می‌کند چنین است:

انواع مولفه های هوش هیجانی (تعریف دنیل گلمن)
مولفه های هوش هیجانی شامل این پنج مهارت هستند:

خودآگاهی یا آگاهی از خویشتن (Self-awareness): این‌که نقاط قوت و ضعف خود، انگیزه‌ها و  ارزش‌هایمان و نیز تأثیری را که روی دیگران داریم بشناسیم.
خودتنظیمی (Self-regulation): این‌که تکانه‌ها و انگیزه‌های لحظه‌ای و خُلق خود را در وضعیت مختل‌کننده و مزاحم، کنترل کرده یا جهت آن‌ها را تغییر دهیم.
انگیزش (Motivation) و خودانگیزشی (Self-motivation): [رسیدن به اهداف و] موفقیت به صِرفِ موفقیت به ما انگیزه بدهد و شکست، نتواند به سادگی انگیزه‌ی ما را بگیرد.
همدلی (Empathy): وضعیت احساسی دیگران را درک کنیم و بتوانیم از دریچه‌ی چشم آن‌ها جهان را ببینیم.
مهارت اجتماعی (Social Skill): با دیگران، رابطه‌ی صمیمی ایجاد کنیم تا بتوانیم آن‌ها را به سمتی که میل داریم سوق دهیم.

ادبیات گلمن، ادبیات ساده‌ای است که مخاطب عام آن را درک می‌کند و از آن لذت می‌برد.
مثالی برای خودتنظیمی و کنترل هیجانات: وقتی تیم، ارائه‌ی بسیار ضعیفی ارائه می‌دهد و مسئول تیم، به جای داد و فریاد کردن، سعی می‌کند مسئله را ریشه‌یابی کرده، تبعات وضعیت موجود را برای تیم خود توضیح داده و در نهایت با هم، روشی برای جبران ارائه (یا بهبود ارائه‌های بعدی) پیدا می‌کنند.
مثالی برای  انگیزه داشتن: وقتی مدیر پرتفولیو در یک شرکت سرمایه‌گذاری، می‌بیند که در چند فصل متوالی، سبد سرمایه‌گذاری تحت مدیریتش ضرر داده است. اما به جای این‌که خودش را ببازد و شرایط و اتفاقات بیرونی را عامل شکست بداند [و کار را رها کند]، می‌کوشد از این تجربه درس بگیرد و با بازآفرینی شرایط و تصمیم‌های جدید، دوباره کنترل اوضاع را در دست بگیرد.
مثالی از همدلی: وقتی می‌توانیم احساسات و رفتارهای فردی از فرهنگ دیگر را به درستی درک و تفسیر کنیم (به الگوی ذهنی و آموخته‌های خود، و عینکی که از کودکی بر چشم‌مان گذاشته شده، محدود نمانیم).
تعریف برادبری و گریوز از هوش هیجانی

هوش هیجانی، توانایی تشخیص و درک هیجانات در خودتان و دیگران است؛ و توانایی این‌که این آگاهی را برای مدیریت رفتار و رابطه‌های خود به کار بگیرید.
همان‌طور که می‌بینید بار-اون مهارت‌های متنوعی از جمله تصمیم گیری، مسئولیت پذیری، همدلی، مهارت ارتباطی و روابط بین فردی، حل مسئله، ابراز احساسات، صراحت و قاطعیت (یا جرأت ورزی)، خودشکوفایی، خوش بینی، تحمل استرس را در کنار یکدیگر تحت عنوان هوش عاطفی یا هوش هیجانی اندازه‌گیری کرده و گزارش می‌دهد.
استفاده از اصطلاح هوش هیجانی، تأکیدی بر شکلی از هوش است که هیجان‌ها را پردازش می‌کند و از آن بهره می‌برد.

از این دیدگاه، بخشی از هوش هیجانی از جنس ظرفیت (Capacity)، بخشی از جنس توانایی (Ability) و بخشی دیگر از جنس مهارت (Skill) است.

منبع: سایت متمم



سؤالی که موجب دگرگونى شدیدى در زندگى عده اى، از جمله پیتر دراکر (نظریه پرداز معروف مدیریت) شده است. 


معلم او در سیزده سالگى، سؤالى پرسیده و گفته انتظار ندارم بتوانید به سؤال من پاسخ دهید. اما اگر در پنجاه سالگى هم نتوانید پاسخى براى آن بیابید، در این صورت، حتم بدانید که زندگی تان را ضایع کرده اید.

  

✨آن سؤال این است: 


" به خاطر چه چیزی باید از شما یاد کنند؟"


 

تماس برتر قابلیت عطوفت و امیدواری و مراقبت مشفقانه است. 

 روش آموزش دانشجویان پزشکی آمریکا متحول می شود. جدایی از فعالیت های ارقامی و داده پردازنه به سوی فعالیت های روایی و نمایشی با هدف ایجاد حس همدلی با بیمار و ارایه شاخص های ارزیابی جدید. 

 فشارهای مغز سوز آکادمیک بر ذهن جوانان ژاپنی با تفکر دانشجویان در معنا و رسالت انها در زندگی شان و 

"آموزش های قلبی" و نه صرفا منطقی و ذهنی، جایگزین می شود. اینجاست که مفهوم سرمایهملی از کالاهای سودآور و وسایل الکترونیک و صنعتی به سرمایه فرهنگ عمومی تغییر می یابد.

 تجارت یک هنر می شود! 

 در آمریکا شمار طراحان گرافیک طی یک دهه، ده برابر شده است و در حال حاضر تعداد آنها از تعداد مهندسان شیمی بیشتر است، تقریبا چهار برابر. 

 از 1970 به این سو ، در آمریکا نویسندگان 30 درصد و نوازندگان و آهنگ سازان 50 درصد افزایش یافته است.

 در سال 2003 ،ریچارد فلوریدا، طراح شهری دانشگاه کارنگی ملون، گروهی متشکل از 38 میلیون آمریکایی 

را شناسایی کرد که به آنها برچسب »طبقه خلاق زده و مدعی بود که آنها کلید رشاد اقتصاادی کشور هستند. 

بهره هوش IQ و بهره عاطفی EQ

 بر ا ساس یافته های Daniel Goleman   ،نویسنده کتاب سنت شکن "هوش عاطفی

http://kimiyagari.blogsky.com/1398/02/03/post-98/تعریف-هوش-هیجانی"، 

عامل هوش بهره IQ تنها 4 تا 10 درصد در موفقیت شغلی دانش آموزان امروز موثر است!

نشاط لذت و چالاکی  اجتماعی مهم تر از  تحلیل و تفکر منطقی خلاقیت است.

 او نشان داد که در دل سازمان ها موفق ترین مدیران افراد شوخ طبعی هستند.

 گسترش حرفه های مراقبتی(پرستاران) و افزایش حقوق آنها نشان از نیاز به توانایی "تماس برتر" است. 

 پول و معنا

 یافته امروز آمریکاییان: معنا پول جدید است.

 در امریکا هم اکنون، 10 میلیون نفر، دو برابر تعداد دهه قبل، به نوعی از تمرینهای مدیتیشن می پردازند.

 15 میلیون نفر یوگا تمرین می کنند. دوبرابر افراد در سال 1999.

 پیدایش خرده فرهنگ "آفرینشگران فرهنگی"، یک چهارم جمعیت بزرگسالان آمریکا!

 ایشان روش ن را در  کسب آگاهی معتبر می دانند، احساس همدلی، همدردی، . نگریستن به تجربیات شخصی، روایت های اول شخص به عنوان راههای مهم در یادگیری و دریافتن اخلاق مراقبت. 

چه قابلیت هایی می تواند این معناپردازی را در زندگی و حرفه شما ایجادکند؟  

همین موضوع بخش دوم این کتاب است.


"تفاوت بین دموکراسی و دیکتاتوری اینست که در دموکراسی

اول رای می دهی و بعدا دستور می گیری ؛

اما در دیکتاتوری دیگر مجبور نیستی وقتت را برای رای دادن تلف کنی."

"اگر من یک الاغ هستم . باید آن را بگویم .

اگر آن را نگویم . شخص دیگری آن را خواهد گفت .

اگر من اول بگویم . دیگران خلع سلاح می شوند."

"بعضی از مردم هیچ وقت دیوانه نمی شوند. چه زندگی واقعا مزخرفی باید داشته باشند."

"بیشتر مردم دنیا دیوانه بودند

آنها که دیوانه نبودند عصبی بودند

آنها که دیوانه و عصبی نبودند احمق بودند."

"بعضی صبح ها از خواب پا میشی. با خودت فکر می کنی: نمی تونم از پسش بربیام.
بعد تو دلت میخندی. چون یاد تمام صبحهایی میوفتی که این فکر رو داشتی."

"ما اینجا هستیم تا آموخته های کلیسا . مراجع دولتی و سیستم آموزشی مان را یاد نگیریم.

ما اینجا هستیم تا شراب بخوریم . ما اینجا هستیم تا جنگ را از بین ببریم.

ما اینجا هستیم تا به شگفتی ها بخندیم و زندگیمان را چنان به خوبی خواهیم گذراند که مرگ

از همراه بردن ما بر خود خواهد لرزید."




وقتی در برخورد با دیگران میگوییم احساس قلبی یا ندای درونی ام به من میگوید که دیگری به من دروغ گفته، در واقع منظورمان این است که زبان بدن او با کلامش نمیخواند‌ این همان چیزی است که سخنرانان در سخنرانی هایشان آن را هوشیاری حضار می نامند. مثلا اگر در یک همایش، جمع حضار به صندلی هایشان تکیه داده و چانه هایشان به طرف پایین باشد و دست به سینه نشسته باشند، سخنران باید بفهمد که حرفش درست منتقل نشده است و برای جلب توجه مخاطب باید روش دیگری اتخاذ کند.

تیز بودن یعنی اینکه بتوانیم تناقضات بین کلام اشخاص و زبان بدنشان را تشخیص دهیم.

به طور کلی در این امور ن تیزتر از مردان هستند. ن به طور ذاتی میتوانند نشانه های غیر کلامی را تشخیص دهند و رمزگشایی کنند. دلیل این امر این است که ن به جزییات ریز هر مسئله به دقت مینگرند در نتیجه کمتر مردی میتواند به زنش دروغ بگوید در حالی که اکثر ن میتوانند به راحتی به شوهرانشان دروغ بگویند.

تحقیقات دانشگاه هاروارد حاکی از آن است که ن بیشتر از مردان از زبان بدن آگاهند. آنها فیلم های کوتاه و بی صدای گفتگوی زن و مردی را نشان دادند و از شرکت کنندگان در آزمایش خواستند تا از روی حالات آن زوج بگویند که آنها چه میگویند. این پژوهش نشان داد که ن در 87 درصد مواقع می فهمند که قضیه از چه قرار است در حالی که مردان فقط 42 درصد متوجه موضوع گفتگو شدند. جالب است که مردانی که در حوزه‌های هنری، بازیگری و پرستاری شاغل بودند با دقت ن پاسخ دادند همچنین مردانی که دارای خوی ملایم تری بودند نیز نمره خوبی کسب کردند.

اسکن مغز نشان میدهد که چرا ن نسبت به مردان توانایی ارتباطی بیشتری دارند و چرا دیگران را بهتر می‌توانند ارزیابی کنند. مغز ن 14 تا 16 ناحیه بزای ارزیابی رفتار دیگران دارد در حالیکه این آمار برای مردان 4 تا 6 ناحیه است. این موضوع نشان میدهد که چگونه ن وقتی که وارد مهمانی میشوند به سرعت وضع رابطه زوج های حاضر در آنجا را میفهمند و متوجه میشوند چه کسانی باهم دعوا داشته‌اند و یا چه کسی از چه کسی خوشش می آید. بعلاوه این دلیل خوبی برای پرحرفی ن نسبت به مردان می‌باشد.

مغز ن برای صحبت در چندین حوزه توانایی دارد و هر زن معمولی میتواند در آن واحد در مورد چندین موضوع بی ربط باهم حرف بزند همچنین میتواند حین حرف زدن با تلفن، تلویزیون هم تماشا کند و در عین حال به گفتگوی دیگری که در کنارش انجام می‌پذیرد نیز گوش دهد و قهوه اش را نیز بنوشد.

از توانایی های یک زن این است که او در یک گفتگوی واحد میتواند درباره چند موضوع متفاوت حرف بزند و از پنج لحن صدا برای تغییر موضوع یا تاکید روی برخی کلمات استفاده کند در حالیکه متاسفانه مردان هنگام صحبت کردن با ن فقط سه نوع از این لحن ها را میتوانند تشخیص دهند برای همین امر است که بیشتر اوقات رشته کلام را از دست میدهند.



چند سال‌ پیش یادم است داستانی شنیدم که زندگی من را تا مدت‌ها تحت تاثیر قرار داد. فکر می‌کنم همه این داستان را شنیده باشند. داستان مردی که نیمی از ماه را اشرافی زندگی می‌کرد و به قول خودش نیمی از ماه را واقعا زندگی می‌کرد. داستان این گونه روایت می‌شود: یه همکار داشتم سر برج که حقوق می‌گرفت تا ۱۵ روز ماه سیگار برگ می‌کشید، بهترین غذاهای بیرون رو می‌خورد و نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه می‌آورد. موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم و بهش گفتم تا کی به این وضع ادامه می‌دی؟ با تعجب گفت: کدوم وضع؟ گفتم: منظورم زندگی نیمه اشرافی نیمه گداییته!! به چشمام خیره شد و گفت تا حالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟ گفتم: نه! گفت: تا حالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تا خوشحالش کنی؟ گفتم: نه! گفت: اصلا عاشق بودی؟ گفتم: نه! گفت: اصلا زندگی کردی؟ با درماندگی گفتم: آره… نه … نمی‌دونم!! همینطور نگاهم می‌کرد، نگاهی تحقیرآمیز!! اما حالا که نگاهش می‌کردم برام جذاب بود. موقع خداحافظی تکه کیک خامه‌ای که در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم رو عوض کرد. پرسید: می‌دونی تا کی زنده‌ای

گفتم: نه! گفت: پس سعی کن دست‌کم نیمی از ماه رو زندگی

"کنی


همین داستان باعث شد زندگی من تحت تاثیر قرار بگیرد. به همین دلیل سعی کردم تا آنجایی که می‌توانم زندگی کنم. این اولِ یک تراژدی بود. این زندگی کردن به معنای خرید هرآن چیزی که دوس داشتم بود. هرجا دوست داشتم می‌رفتم. هر غذایی که علاقه داشتم می‌خوردم. البته همه این اتفاقات تا آنجایی می‌افتاد که وضعیت مالی اجازه می داد. ما فرزندان نسل هزاره ، همیشه درگیر مشکلات مالی و اقتصادی بوده‌ایم و سنگ‌های زیادی را در زندگی کنار زده ایم تا بتوانیم معاش کنیم. اما من با الهام از این داستان باعث شدم سنگ‌های بزرگتری در مقابل راهم سبز شود.

دنیای پر زرق و برق و فلسفه اشرافی گری، تاثیر بدی در زندگی من گذاشت چرا که باعث میشد تمام پس اندازم را خرج کنم و دیگر پول برای روز مبادا کنار نگذارم. همین مسئله باعث اتفاقات و مشکلات زیادی می‌شد. خیلی از اوقات در زمان وقوع مسائل غیرمترقبه و پیش بینی نشده محتاج پول می‌شدم و دیگر چاره‌ای نداشتم جز این که به قرض کردن روی بیارم . به خاطر این روند، پس از دریافت حقوق باید حجم زیای از بدهی‌ها را می پرداختم و عملا پولی برای خرج کردن نداشتم. رفته رفته نه پس اندازی داشتم و نه می توانستم خوب پول خرج کنم. تعادل اقتصادی زندگی را از دست داده بودم.

گویا داستان‌هایی همانند این مرد نیمه اشرافی را ساخته و پرداخته‌اند که تبدیل به آدم‌های مصرف کننده‌ای شویم تا صاحبان مشاغل و کسب و کارها بیشتر پولدار شوند.

از آن روزها خیلی وقت است که گذشته. رفتم با مطالعه بعضی کتابهای مفید ، سواد مالی ام را تقویت کردم و کمی اقتصاد یاد گرفتم و فهمیدم بهتر است برای داشتن زندگی آرام و بی دغدغه همیشه بخشی از درآمد خود را پس انداز کنی و بخشی از باقیمانده آن را صرف تفریح و خوشگذرانی.

ممکن است خیلی‌ها درگیر مشکلات اقتصادی باشند و دلیل آن را ندانند. اما اگر کمی اقتصاد بخوانیم و در مشکلات ریز شویم، دلیل مشکلات را متوجه می‌شویم. در واقع شرایط اقتصادی که ما درگیر آن هستیم بخاطر عدم تعادل بین درآمد و هزینه است. همیشه باید به فکر روزهای سختی هم بود.


 

 تماس برتر قابلیت عطوفت و امیدواری و مراقبت مشفقانه است. 

 روش آموزش دانشجویان پزشکی آمریکا متحول می شود. جدایی از فعالیت های ارقامی و داده پردازنه به سوی فعالیت های روایی و نمایشی با هدف ایجاد حس همدلی با بیمار و ارایه شاخص های ارزیابی جدید. 

 فشارهای مغز سوز آکادمیک بر ذهن جوانان ژاپنی با تفکر دانشجویان در معنا و رسالت انها در زندگی شان و 

"آموزش های قلبی" و نه صرفا منطقی و ذهنی، جایگزین می شود. اینجاست که مفهوم سرمایهملی از کالاهای سودآور و وسایل الکترونیک و صنعتی به سرمایه فرهنگ عمومی تغییر می یابد.

 تجارت یک هنر می شود! 

 در آمریکا شمار طراحان گرافیک طی یک دهه، ده برابر شده است و در حال حاضر تعداد آنها از تعداد مهندسان شیمی بیشتر است، تقریبا چهار برابر. 

 از 1970 به این سو ، در آمریکا نویسندگان 30 درصد و نوازندگان و آهنگ سازان 50 درصد افزایش یافته است.

 در سال 2003 ،ریچارد فلوریدا، طراح شهری دانشگاه کارنگی ملون، گروهی متشکل از 38 میلیون آمریکایی 

را شناسایی کرد که به آنها برچسب »طبقه خلاق زده و مدعی بود که آنها کلید رشاد اقتصاادی کشور هستند. 

بهره هوش IQ و بهره عاطفی EQ

 بر ا ساس یافته های Daniel Goleman   ،نویسنده کتاب سنت شکن "هوش عاطفی"، عامل  بهره هوشی IQ تنها 4 تا 10 درصد در موفقیت شغلی دانش آموزان امروز موثر است!

 نشاط لذت و چالاکی  اجتماعی مهم تر از  تحلیل و تفکر منطقی خلاقیت است.

 او نشان داد که در دل سازمان ها موفق ترین مدیران افراد شوخ طبعی هستند.

 گسترش حرفه های مراقبتی(پرستاران) و افزایش حقوق آنها نشان از نیاز به توانایی "تماس برتر" است. 

 پول و معنا

 یافته امروز آمریکاییان: معنا پول جدید است.

 در امریکا هم اکنون، 10 میلیون نفر، دو برابر تعداد دهه قبل، به نوعی از تمرینهای مدیتیشن می پردازند.

 15 میلیون نفر یوگا تمرین می کنند. دوبرابر افراد در سال 1999.

 پیدایش خرده فرهنگ "آفرینشگران فرهنگی"، یک چهارم جمعیت بزرگسالان آمریکا!

 ایشان روش ن را در  کسب آگاهی معتبر می دانند، احساس همدلی، همدردی، . نگریستن به تجربیات شخصی، روایت های اول شخص به عنوان راههای مهم در یادگیری و دریافتن اخلاق مراقبت. 

چه قابلیت هایی می تواند این معناپردازی را در زندگی و حرفه شما ایجادکند؟  

همین موضوع بخش دوم این کتاب است.


زندگی ما سریالی از خیالبافی ها، ایدهآل ها و انتظارات است اما

متاسفانه، اغلب از داشتن آنها آگاه نیستیم.

همه ی ما خیالپردازی میکنیم و این تصورات میتوانند بسیار زیبا باشند اما مساله این است که زندگی بر پایه ی خیالپردازی نیست.
واقعیت زندگی ما شگفت آور است. اما تا زمانی که خودمان را با توهمات مقایسه میکنیم، شگفتی آن به چشم نمیآید. اگر انتظار خیال از واقعیت داشته باشیم، شگفتی آن به سرعت فروکش میکند. و این دلیل اصلی ناشاد بودن با خودمان، زندگیمان و دیگران است.
خیالپردازی همچنین دلیل جستجوی شادی در عوامل خارجی است، خیال میکنیم که اگر این تصورات به واقعیت تبدیل شوند، چقدر زندگی ما عالی خواهد شد. اگر آنها را داشته باشیم، چقدر خوشحال خواهیم شد اما این حقیقت ندارد و وقتی که به آنها میرسیم (غذا، دوست پسر، لباس جدید و غیره) ناگهان ارزش خود را از دست میدهند و آن طور که امید داشتیم ما را شاد نمیکنند ولی یاد نمیگیریم که: "ما به یک خیالپرداز تبدیل شده و در این

دایره سرگردانیم".

چند نمونه از خیالپردازیها:
- شخصی را با اندام زیبا میبینیم و آرزوی داشتن اندام و یا بازوهایی شبیه او را میکنیم.
- همسری میخواهیم که ما را شاد کند، بی قید و شرط دوستمان بدارد، رومانتیک باشد و نگران تمام نیازهای ما.
- میخواهیم کسی باشیم که عادتهای خوب را بدون نقص ایجاد میکند، هیچ وقت گند نمیزند و یک انضباط آهنین دارد.
- دوست داریم همه با ما مهربان باشند، سر چهار راه جلوی ما نپیچند، هیچ وقت عصبانی نشوند، وظایفشان را به درستی انجام دهند و زیراب زن نباشند.
- صبحانه ای کامل و بی نقص و آرامش بخش میخواهیم.
- در آرزوی دنیایی هستیم که همه مشتاق شنیدن حرفهای ما باشند، جذب داستانهای ما شوند و بیش از هر کس دیگری نگران ما باشند.
البته ما همیشه نمیدانیم که این تصورات را داریم، اما زمانی که از دست خودمان و یا دیگران ناامید، عصبانی و یا مضطرب میشویم، نشانه ی واضحی است که خیالاتی داشته ایم که درست از آب در نیامده است.

ما از خودمان ناراضی هستیم چون خیالپردازی هایمان به واقعیت نمیپیوندد، که اندامی عالی، همسری کامل و یا شغلی رویایی داشته و در همه چیز خوب باشیم. هیچ وقت گند نزنیم، عادتهای عالی داشته باشیم، هیچ وقت کارها را به تعویق نیاندازیم و یا کاریزمای یک ستاره سینما را داشته باشیم.
ما همچنین از دیگران ناراضی هستیم چون مطابق خیالات ما رفتار نمیکنند، که همیشه با ما مهربان باشند، نگران ما و رسیدن ما به خواسته هایمان باشند و بی ادب و سرد نباشند، ما را نادیده نگیرند و همیشه سر وقت به محل قرار بیایند.
ما از زندگیمان ناراضی هستیم چون زندگی ما آن طور که خیال میکردیم، از آب در نیامده، که هوا همیشه عالی باشد، خانه ی زیبا و شغل خوب داشته باشیم و همیشه در مرکز شادی و آرامش و هیجان بوده و با مردمی که دوستمان دارند احاطه شده باشیم و همه چیزهای عالی در زندگی ما تغییر نمیکنند.
رضایت در مورد رها کردن این خیالبافی هاست و فهمیدن اینکه زندگی بدون آنها هم عالی است. اطرافیان ما بدون خیالپردازی هم عالی هستند و خود کنونی ما شگفت آوریم.
چطور می توان از دست خیالات رها شد؟ نخست با آگاه شدن نسبت به آنها. مراقب خودمان بودن در هنگام خیالپردازی، پذیرش اینکه این واقعه رخ میدهد ولی ما به آن نیازی نداریم. به راحتی از آنها گذشتن. درک واقعیت و پذیرفتن عظمت زندگی بدون هیچگونه خیالپردازی.
واقعیت همینجاست. تنها باید یاد بگیریم که آن را ببینیم.
گام عملی: در زمان ناراحتی، ناامیدی، عصبانیت و یا اضطراب با درک احساسات خود بنویسید که کدام
تصورات شما به واقعیت تبدیل نشده که احساسات شما را متاثر کرده است. از دست آنها خالص شدن را تمرین کنید.


زمانی که افراد میخواهند صداقت خود را به طرف مقابل نشان دهند، اغلب اوقات کف دستان خود را به طرف شخص مقابل نشان میدهند، همچنین ممکن است این جملات را نیز ادا نمیایند که:
"من این کار را نکردم"
"من متاسفم اگر شما را ناراحت کردم"
"حقیقت را به تو میگویم"
و اگر بخواهند جمله ای را صادقانه بیان کنند بصورت ناخودآگاه تمام یا بخشی از کف دست خود را به طرف شخص مقابل میگیرند‌ . در نقطه مقابل نیز اگر دقت کرده باشید، کودکان زمانی که در حال دروغ گفتن هستند و یا میخواهند که موضوعی را کتمان کنند، کف دستشان را مخفی میکنند و یا یک مرد زمانی که میخواهد موضوعی را از همسر خود پنهان نماید ممکن است در این هنگام دستان خود را داخل جیبش پنهان کند یا دست به سینه بنشیند و حرف بزند.
البته این موضوع یک مسئله شهودی است و ممکن است یک زن برای مخفی کردن یک مطلب، از حرف زدن درباره موضوع اجتناب کند و یا درباره انواع مسائل بی ربط حرف میزند و یا خودش را مشغول چندین فعالیت بصورت همزمان نماید که نشان‌دهنده فرار او برای تمرکز بر روی آن موضوع خاص می باشد.
البته گاهی ممکن است یک مرد در هنگام پیاده‌روی و یا آواز خواندن، دستان خود را در جیبش پنهان نموده و حرکت کند که عموماً این موضوع نشانه عدم صداقت فرد نخواهد بود و اغلب این حالت بدن که ممکن است با دهانی نیمه باز همراه باشد ، نشان‌دهنده عدم تمایل طرف برای شرکت در یک گفتگو میباشد.
پس بهترین تمرین در این باره رعایت قانون کف دست باز هنگام برقراری ارتباط با دیگران است.
علت این امر این است که حرکات و احساسات همیشه بصورت مستقیم باهم در ارتباط هستند، مثلا زمانی که فردی بخواهد در مقابل یک حمله مسلحانه از خود دفاع کند، دستان خود را در مقابل سینه اش سپر قرار میدهد زیرا همیشه در ذهن، سینه به عنوان محلی برای زنده ماندن در نظر گرفته میشود. حتی اگر بی منظور دست به سینه بنشینید کم کم احساس تدافعی پیدا میکنید.
و یا هنگام صحبت با فردی ، نشان دادن کف دست به او می تواند او را نسبت به صداقت و آرامش در مقابل صحبت های شما دعوت نماید. به عبارت دیگر کف دست می تواند کمک کند تا شخصی که مقابل شما صحبت میکند نیز راست بگوید و با شما روراست باشد.


داگلاس نورث برنده نوبل اقتصاد می گوید:


اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه می یابد یانه ، اصلا سراغ فناوری ، کارخانه و ابزاری که استفاده می کنند نروید! اینها را براحتی میتوان خرید یا ید ویا کپی کرد !

 برای دیدن توسعه بروید دبستانها و پیش دبستانی ها را ببینیدکه، آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند! مهم نیست چه چیزی آموزش می دهند! ببینید چگونه آموزش می دهند. اگر کودکان شما را پرسشگر ، خلاق ، صبور ، نظم پذیر ، خطر پذیر ، دارای روحیه گفتکو و تعامل ، دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار می آورند. بدانید که این انسانها در آینده شخصیت هایی خواهند شد که جامعه را پیشرفت خواهند داد




جمله زیر از آلبرت اینشتین چقدر خوب حرف دل این روزای منو بیان میکنه:

"دنیا پر است از انسان هایی به ظاهر زیبا که هر روز لباسی نو بر تن میکنند.

ولی نزدیکشان که میشوی بوی کهنگی عقایدشان آزارت میدهند!!!"

آلبرت اینشتین.

ای کاش که همه ما اینو درک میکردیم که تغییر و نو شدن فقط  تغییر ظاهر نیست بلکه باید تغییر افکار را در درجه اول قرار بدیم تا دنیایمان تغییر کند . دور ریختن افکار کهنه و پوسیده قدیمی که دیگر به هیچ دردی نمیخورد به نظرم  از ضروری‌ترین اقدامات در زندگی هر فردی است. 

غیراز این خود شخص اینشتین است که از نظر من تاثیرگذارترین فرد در تاریخ بشریت است.دنیا به قهرمانانی همچون اینشتین بسیار نیاز داره . 





زمانی که افراد میخواهند صداقت خود را به طرف مقابل نشان دهند، اغلب اوقات کف دستان خود را به طرف شخص مقابل نشان میدهند، همچنین ممکن است این جملات را نیز ادا نمایند که:
"من این کار را نکردم"
"من متاسفم اگر شما را ناراحت کردم"
"حقیقت را به تو میگویم"
و اگر بخواهند جمله ای را صادقانه بیان کنند بصورت ناخودآگاه تمام یا بخشی از کف دست خود را به طرف شخص مقابل میگیرند‌ . در نقطه مقابل نیز اگر دقت کرده باشید، کودکان زمانی که در حال دروغ گفتن هستند و یا میخواهند که موضوعی را کتمان کنند، کف دستشان را مخفی میکنند و یا یک مرد زمانی که میخواهد موضوعی را از همسر خود پنهان نماید ممکن است در این هنگام دستان خود را داخل جیبش پنهان کند یا دست به سینه بنشیند و حرف بزند.
البته این موضوع یک مسئله شهودی است و ممکن است یک زن برای مخفی کردن یک مطلب، از حرف زدن درباره موضوع اجتناب کند و یا درباره انواع مسائل بی ربط حرف میزند و یا خودش را مشغول چندین فعالیت بصورت همزمان نماید که نشان‌دهنده فرار او برای تمرکز بر روی آن موضوع خاص می باشد.
البته گاهی ممکن است یک مرد در هنگام پیاده‌روی و یا آواز خواندن، دستان خود را در جیبش پنهان نموده و حرکت کند که عموماً این موضوع نشانه عدم صداقت فرد نخواهد بود و اغلب این حالت بدن که ممکن است با دهانی نیمه باز همراه باشد ، نشان‌دهنده عدم تمایل طرف برای شرکت در یک گفتگو میباشد.
پس بهترین تمرین در این باره رعایت قانون کف دست باز هنگام برقراری ارتباط با دیگران است. 


علت این امر این است که حرکات و احساسات همیشه بصورت مستقیم باهم در ارتباط هستند، مثلا زمانی که فردی بخواهد در مقابل یک حمله مسلحانه از خود دفاع کند، دستان خود را در مقابل سینه اش سپر قرار میدهد زیرا همیشه در ذهن، سینه به عنوان محلی برای زنده ماندن در نظر گرفته میشود. حتی اگر بی منظور دست به سینه بنشینید کم کم احساس تدافعی پیدا میکنید.
و یا هنگام صحبت با فردی ، نشان دادن کف دست به او می تواند او را نسبت به صداقت و آرامش در مقابل صحبت های شما دعوت نماید. به عبارت دیگر کف دست می تواند کمک کند تا شخصی که مقابل شما صحبت میکند نیز راست بگوید و با شما روراست باشد.



یکی از دلایل اینکه مردم پیوسته در حال خریدکردن هستند و با این وجود اینقدر از زندگیشان ناراضی اند،تبلیغات است. تبلیغات نیازهای نادرست را میآفریند. ناگهان نیاز به یک آیفون یا ماشین جدید یا یک حلقه ی برلیان پیدا میکنیم، تنها به این دلیل که یک بازاریاب آن هوس را در سر ما انداخته است.
تبلیغات بسیار موثر است، ممکن است آن را درک نکنیم اما در ناخودآگاه ما پیوسته کار میکند و ما به خریدن تمایل پیدا میکنیم، تبلیغات آرزوها را در اذهان ما نهادینه میکند و ذهنیتی میآفریند که مساله ی ما هر چه که هست راه حل آن خرید است.
ذهنیتی را میآفریند که خریدن روشی عادی است و انتخاب دیگری وجود ندارد. تبلیغات همه جا هست، هر گوشه از زندگی ما امروزه از تبلیغات پر شده، به واقعیتی از زندگی ما تبدیل شده و بر ذهن ما اثر خود را میگذارد. تلویزیون تماشا کن، جریانهای تبلیغی در تمام روز به سوی شماست، مجله، رومه، وبسایت. در همه جا وجود دارد، فیسبوک، ایمیلها، بیلبوردها، اتوبوس، ورزشگاهها، فضاهای عمومی، لباس اشخاص، قبل از شروع فیلم، محصولات درون فیلمهای خانگی، همه جا وجود دارد. تبلیغ در وبسایتها یک امر اجتناب‌ناپذیر است‌.
ما می توانیم با این نیروی قدرتمند مبارزه کنیم آن هم با نخریدن تصوراتی که آنها سعی دارند برای ما بیافرینند، به آنها اجازه ندهیم نیازهای جعلی درون کله ی ما جای دهند، به آنها اجازه ندهیم با نگرانی‌ها و واهمه های ما بازی کنند.
نخست میتوانیم شبکه های تلویزیونی با تبلیغات زیاد را کمتر نگاه کنیم، به وبسایتهای پوشیده از تبلیغات کمتر سر بزنیم و خرید مجلات رنگارنگ پوشیده از تبلیغ را متوقف کنیم.
اما مهمتر اینکه میتوانیم به پیامهایی که برای ما میفرستند توجه بیشتری بکنیم. رویاهایی که سعی دارند برای ما خلق کنند، ترسهای ما که با آنها بازی میکنند. میتوان با دقت بیشتر، از این روند آگاه شده و کمتر در معرض تاکتیکهای آنها قرار گرفت.
گام عملی: یکی از نیازهای جعلی خود را بررسی کنید و از خودتان برسید چرا تبدیل به یک نیاز مهم شده است؟ چه میشود اگر آن را کنار بگذارید. کنار گذاشتن آن چه منافعی برای شما دارد؟ آیا شما زمان آزاد بیشتری برای تمرکز به دست میآورید و یا اضطراب کمتری از انجام کارهای متعدد روزانه خواهید داشت؟
چه اتفاق بدی ممکن است رخ دهد؟ و در صورت اتفاق، این رخدادها چه شکلی هستند؟ چطور میتوانید با
آنها مقابله کنید؟


جمله زیر از آلبرت اینشتین چقدر خوب حرف دل این روزای منو بیان میکنه:

"دنیا پر است از انسان هایی به ظاهر زیبا که هر روز لباسی نو بر تن میکنند.

ولی نزدیکشان که میشوی بوی کهنگی عقایدشان آزارت میدهند!!!"

آلبرت اینشتین.

ای کاش که همه ما اینو درک میکردیم که تغییر و نو شدن فقط  تغییر ظاهر نیست بلکه باید تغییر افکار را در درجه اول قرار بدیم تا دنیایمان تغییر کند . دور ریختن افکار کهنه و پوسیده قدیمی که دیگر به هیچ دردی نمیخورد به نظرم  از ضروری‌ترین اقدامات در زندگی هر فردی است. 

این جمله را از این جهت دوست دارم که جهان امروز، هر لحظه به ابعادش اضافه می‌شود. از روزگاران  گذشته که مردم بین النهرین فکر می‌کردند جهان از یک سو به دجله و از سویی به فرات ختم می‌شود تا بعدهاکه زمین را مسطح دیدند تا ما و بعد از ما که مدام به دنیای جدید، ابعاد دیگری را می‌افزاییم و به همان اندازه که باید برای کشف دنیاهای تازه تلاش کنیم، باید برای گسستن زنجیر باورهای کهن که ما را در ابعاد پایین‌تر گرفتار می‌کنند نیز بکوشیم.

غیراز این خود شخص اینشتین است که از نظر من تاثیرگذارترین فرد در تاریخ بشریت است.دنیا به قهرمانانی همچون اینشتین بسیار نیاز داره . 






فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد . چون این ترانه های در ظاهر کوچک ولی پر مغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً باو تحمیل شده و اسراری را که  برایش لاینحل مانده مطرح میکند . خیام ترجمان این شکنجه های روحی شده : 

فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأس های میلیونها نسل بشر است که پی در پی فکر آنها را عذاب داده است . خیام سعی میکند در ترانه های خودش با زبان و سبک غریبی همة این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بی پرده حل بکند . او زیر خنده های عصبانی و رعشه آور، مسائل دینی و فلسفی را بیان میکند، بعد راه حل محسوس و عقلی برایش میجوید. 
بطور مختصر، ترانه های خیام آئینه ای است که هر کس ولو بی قید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأس های خود را در آن میبیند و تکان میخورد. ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد میشود که امروزه طرف توجه علمای طبیعی است و شراب گس و تلخ مزه خیام هر چه کهنه تر میشود بر گیرندگی اش می افزاید. به هیمن جهت ترانه های او در همه جای دنیا و در محیط های گوناگون و بن نژادهای مختلف طرف توجه شده. 
هر کدام از افکار خیام را جداگانه میشود نزد شعرا و فلاسفه بزرگ پیدا کرد . ولی روی هم رفته هیچکدام از آنها را نمیشود با خیام سنجید و خیام در سبک خودش از اغلب آنها جلو افتاده . قیافة متین خیام او را بیش از همه چیز یک فیلسوف و 
شاعربزرگ همدوش لوکرس، اپیکور، گوته، شکسپیرو شوپنهآور معرفی میکند. 
جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانه های او آشکار است . خیام همة مسائل ماورإ مرگ را با لحن تمسخر آمیز و مشکوک و بطور نقل قول با گویند» شروع میکند: 
گویند: بهشت و حور عین خواهد بود . . . 
گویند مرا: بهشت با حور خوش است . . . 
گویند مرا که: دوزخی باشد مست . . . 
در زمانی که انسان را آینة جمال الهی و مقصود آفرینش تصور میکرده ا ند و همة افسانه های بشر دور او درست شده بود که ستاره های آسمان برای نشان دادن سرنوشت او خلق شده و زمین و زمان و بهشت و دوزخ برای خاطر او برپا شده و انسان دنیای کهین و نمونه و نمایندة جهان مهین بوده چنانکه بابا افضل میگوید: 
افلاک و عناصرو نبات و حیوان، 
عکسی ز وجود روشن کامل ماست. 
خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جام جم نمیداند . پیدایش و مرگ او را همانقدر بی اهمیت میداند که وجود ومرگ یک مگس:
آمد شدن تو اندرین عام چیست؟ 
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد! 

در نتیجة مشاهدات و تحقیقات خودش خیام به این مطلب بر میخورد که فهم بشر محدود است. از کجا میآئیم و به کجا میرویم؟ کسی نمیداند، و آنهائی که صورت حق بجانب به خود میگیرند و در اطراف این قضایا بحث مینمایند جز یاوه 
سرائی کاری نمیکنند؛ خودشان و دیگران را گول میزنند . هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و نخواهد برد و یا اصلا اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد، مثلا جهان چه محدث و چه قدیم باشد آیا به چه درد ما خواهد خورد؟ 
چون من رفتم، جهان محدث چه قدیم. 
تا کی ز حدیث پنج و چار ای ساقی؟ 
بما چه که وقت خودمان را سر بحث پنج حواس و چهار عنصر بگذرانیم؟ پس به امید و هراس موهوم و بحث چرند وقت خودمان را تلف نکنیم، آنچه گفته اند و به هم بافته اند افسانة محض میباشد، معمای کائنات نه بوسیلة علم و نه بدستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیده ایم .در ورإ این زمینی که رویش زندگی میکنیم نه سعادتی هست و نه عقوبتی . گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست دمی را که زنده ایم دریابیم ! استفاده بکنیم و در استفاده شتاب بکنیم. به عقیدة خیام کنار کشتزارهای سبز و خرم، پرتو مهتاب که در جام شراب ارغوانی هزاران سایه منعکس میکند، آهنگ دلنواز چنگ، ساقیان ماهرو، گلهای نوشکفته، یگانه حقیقت زندگی است که مانند کابوس هولناکی 
میگذرد. امروز را خوش باشیم، فردا را کسی ندیده. این تنها آرزوی زندگی است: 
حالی خوش باش زانکه مقصود اینست. 
در مقابل حقایق محسوس و مادی یک حقیقت بزرگتر را خیام معتقد است، و آن وجود شر و بدی است که بر خیر و خوشی میچربد . گویا فکر جبری خیام بیشتر در اثر علم نجوم و فلسفة مادی او پیدا شده . تأثیر تربیت علمی او روی نشو و نمای فلسفیش کاملا آشکار است . به عقیدة خیام طبیعت کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و به فریاد کسی نمیرسد: 
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل، 
چرخ از تو هزار بار بیچاره تراست! 
چرخ ناتوان و بی اراده است. اگرقدرت داشت خودش را از گردش بازمیداشت: 
در گردش خود اگرمرا دست بدی، 
خود را برهاندمی ز سرگردانی. 
بر طبق عقاید نجومی آن زمان خیام چرخ را محکوم میکند و احساس سخت قوانین تغییر ناپذیر اجرام فلکی را که در حرکت هستند مجسم مینماید . و این در نتیجة مطالعة دقیق ستاره‌ها و قوانین منظم آنهاست که زندگی ما را  تحت تأثیر قوانین خشن گردش افلاک دانسته، ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که بر علیه سرنوشت شورش میکند و ازین لحاظ بدبینی در او تولید میشود . شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا . 


همه ما هر روزه نگران سلامتی خود و خانواده مان هستیم و راهکارهایی برای رسیدن به تندرستی و سلامت خود به کار می گیریم، مانند مراجعه به دکتر یا انجام آزمایش‌ ها و چکاپ های دوره ای. اما غافل از این که یکی از عوامل مهم ایجاد بیماریهای انسان مرتبط با سبک زندگی ما است. اصلاح سبک زندگی به مفهوم کلی خود از لحاظ روانی و فیزیکی می‌تواند یکی از بهترین راه ‌های پیشگیری از بروز بیماری‌های مختلف در انسان باشد. خوشبختانه امروزه با بالا رفتن اطلاعات جامعه، افراد بیشتری تمایل به بررسی سلامت سبک زندگی خود داشته و در کشورهای توسعه یافته کلینیک ‌ها و مراکز مشاوره در حال گسترش هستند.
اگر بعضی از عادت ها را کنار بگذاریم زندگی رنگ بهتری پیدا می کند.

داشتن نظم شخصی در زندگی یکی از عادت های خوبی است که میتوانیم در خود ایجاد کنیم و موجب بهبود سبک زندگیمان شود. کسی که در زندگی روزمره منظبط تر است از روحیه بهتری نیز برخوردار است. همچنین پرهیز از به تعویق انداختن کارها یکی از موارد پر اهمیت در زندگی شخصی است.
برنامه روزانه خودمان را یادداشت کنیم و هرکاری را بدون معطلی سر وقت خودش انجام بدهیم.
به رژیم غذایی خود و تناسب اندام اهمیت بدهیم. رژیم غذایی مناسب و فعالیت فیزیکی تاثیر بسزایی در سلامتی و تندرستی دارد و در آن هیچ شکی نیست.
خوش بین باشیم. بسیاری از افراد همیشه اخمی بر روی چهره و چروک هایی بر روی پیشانی خود دارند. این افکار باعث ناراحتی خودتان می شود. به جنبه های مثبت زندگی فکر کنیم و از نعمت ها و داشته هایمان خرسند و سپاسگزار باشیم.
با غریبه ها هم مانند دوستانمان رفتار کنیم. نیازی نیست برای کسانی که خیلی نمی شناسیم مدام اخم کنیم و با آن ها محتاطانه رفتار کنیم. اگر با لبخند و بدون غرض با دیگران صحبت کنیم خواهیم دید که آن ها جذب شخصیت ما خواهند شد و تصمیم می گیرند که به ما کمک کنند.

زمانی که با دوستانمان بیرون می رویم، از حالت عادی، شیک تر لباس بپوشیم. چرا که خودمان احساس خوبی خواهیم داشت.

سعی کنیم بخشی هرچند کم از درآمدمان را  در حسابی جداگانه  پس اندازکنیم.  

از مصرف دخانیات پرهیز کنیم. به جای مصرف دخانیات میتوانیم عادت های خوب دیگر را برگزینیم و از آن لذت ببریم تا در بلندمدت شاهد نتایج خوب آن باشیم نه اینکه عادتی همچون سیگار کشیدن را برگزینیم تا تهدیدی جدی برای سلامتیمان باشد.
خواب کافی داشته باشیم و سعی کنیم نگرانی و استرس را در زندگی خود کاهش دهیم. رنج و استیصال را به عنوان جزئی از زندگی بپذیریم و با آن کنار بیاییم.

آن چه که دوست داریم انجام دهیم و نه آن چه که دیگران از ما انتظار دارند. به مرور زمان خواهیم دید که نظر دیگران هیچ اهمیتی ندارد و این فقط خود ماییم که نگران نظر دیگران هستیم. پس بهتر است به ندای درونی خودمان گوش دهیم و برای خودمان زندگی کنیم تا در آینده حسرت کارهایی نمانیم که دوست داشتیم انجام دهیم اما انجام ندادیم.
شاد باشید بخندید و موسیقی گوش کنید.
ضرب‌المثل بخند تا دنیا به رویت بخندد یک واقعیت مهم را بیان میکند. خنده و شوخی هیچ هزینه ای ندارد اما سبک زندگیمان را به طرزی جادویی تغییر میدهند. چه بسیار افرادی را میشناسم که با وجود گرفتاری های بسیار در زندگی، اکثر اوقات آنها را شاداب و خنده رو دیدم. بهتر است که همه چیز را ساده فرض کنیم و زندگی را زیاد به خودمان سخت نگیریم. به جای نگرانی و غم و غصه که هیچ دردی را دوانمیکند و به جای آن بهتر است تفریح، سرگرمی و دیدار با دوستان و بستگان را فراموش نکنیم و همواره به فکر تغییر باشیم.


یکی از نشانه‌های قدرتمند بدن وضعیت کف دست ها میباشد. هنگامی که به کسی دستور میدهیم یا فرمان میدهیم یا با او دست میدهیم در واقع از قدرت کف دستمان استفاده میکنیم. سه حرکت اصلی در رابطه با سلطه وجود دارد:

کف دست رو به بالا، کف دست رو به سمت پایین، کف دست مشت شده.

برای درک این سه وضعیت یک مثال بیان میکنیم: فرض کنیم از کسی می خواهید چیزی را بردارد و جای دیگری بگذارد. این خواسته را در هر سه وضعیت با یک لحن صدا و یک حالت چهره بیان می کنیم و فقط حالت دستمان عوض میشود. از حرکت کف دست رو به بالا زمانی استفاده میشود که نگرش تسلیمانه و بی آزار وجود داشته باشد. مانند درخواست یک گدای خیابانی، این نشانی بر بی سلاح بودن و درخواست صادقانه شماست. وقتی در این وضعیت از شخص چیزی خواسته شود او احساس نمیکند که وادار به این کار شده و بعید است که از درخواستتان احساس تهدید کند. اگر این درخواست برای شروع یک بحث و صحبت باشد می توانید انتظار داشته باشید که با استقبال مواجه شود. به عبارت دیگر اگر میخواهید کسی با شما حرف بزند میتوانید از حرکت کف دست رو به بالا به عنوان حرکتی حاکی از تسلیم استفاده کنید تا او بداند که انتظار دارید با شما صحبت کند و شما آماده گوش دادن هستید.

زمانی که کف دست شما رو به پایین باشد این نشان‌دهنده اقتدار و قدرت شماست و شخص مقابل احساس میکند که به او دستور داده شده تا آن شی را بردارد و ممکن است نسبت به شما احساس منفی پیدا کند.

تغییر حالت کف دستان که می‌تواند به سمت بالا یا پایین باشد، نمادی برای تغییر حالات شماست.

برای مثال اگر شخص مقابلتان در مرتبه یکسانی با شما باشد ممکن است در مقابل درخواستی که شما با کف دست رو به پایین از او میکنید مقاومت کند اما اگر از حرکت کف دست رو به بالا استفاده میکردید درخواستتان را می‌پذیرفت. حال اگر شخص زیر دست شما باشد حرکت کف دست رو به پایین برای او قابل پذیرش میباشد زیرا قدرت شما از او بیشتر است.

در دوران رایش سوم و در آلمان نازی، علامت سلام نازی ها بصورت دستانی کشیده و به سمت پایین بود که آدولف هیتلر از این نشان جدی برای نشان دادن اقتدار و قدرت استفاده می نمود.حال تصور کنید اگر هیتلر سلام خود را کف دست رو به بالا تعیین میکرد هیچ کس او را جدی نمیگرفت و چقدر خنده دار بود.


برای مثالی دیگر باید گفت که در هنگام پیاده‌روی یک زوج، زمانی که زن و شوهر دست در دستان یکدیگر حرکت میکنند معمولا مردان در هنگام گره زدن دستان به هم، کف دست را به سمت پایین که نشانی بر قدرت است قرار داده و زن نیز مسلما در حالت کف دست رو به بالا و شکل تسلیم قرار میگیرد.

حالت بعد به شکل کف دست مشت شده با انگشتی رو به جلو میباشد این مورد نیز میتواند نشانی برای حالت تحکم باشد و شاید دیدی منفی نسبت به موضوع برای طرف مقابل هم ایجاد کند.

کف دست جمع شده با یک انگشت رو به جلو میتواند بدترین حالت ممکن در استفاده از آن برای یک سخنرانی باشد و در کشورهایی مانند مای و فیلیپین این کار عملی توهین آمیز محسوب میشود زیرا این حرکت فقط برای اشاره به حیوانات استفاده میشود. مایایی ها برای اشاره به شخص یا برای دستور دادن از انگشت شستشان بهره می‌جویند.



 
گوردن مک کنزی در کلاس ها می پرسید: در این کلاس چه کسی هنرمند است ؟ لطفا دست خود را بالا بیرید. نتیجه جالب بود: هر چه سن و کلاس دانش آموزان بالا می رفت، شرم ناشی از هنرمند بودن بیشتر می شد!
" ثروت کشورها و رفاه و آسایش افراد اکنون در گرو ارزش قا ئل شدن برای جایگاه هنرمندان است."
تحقیر کردن طرح کار ساده ای است.
طر احان کیمیاگران آینده هستند!
طراحی یعنی سودمندی بارور شده از معنا.
مدرسه CHAD مدرسه عمومی و رایگان طراحی و معماری فیالدلفیا:  برای فهم تاریخ ماکت آن را می سازند! همه چیز را با یک راه حل به هم پیوند می دهند! / ما افرادی را تربیت می کنیم که کل گرایانه بیاندیشند.
من در این مدرسه یادگرفتم چگونه با دیگران کار کنم و از آنها الهام بگیرم !
صرف قدم در چنین مدرسه ای الهام بخش است.
در مدرسه ی "چاد"، دستگاه های معمول ردیاب وجود ندارد. و به جای آن یک تابلوی نقاشی رسم شده است!
در ایالات متحده رشته کارشناسی هنرهای زیبا جای رشته مدیریت بازرگانی را گرفته است.
سونی 400 طراح دارد.
مردان تجارت باید طراح باشند.
به آشپزخانه های خود نگاه کنید!
طراحی آینده
اتاق های دارای نور طبیعی دو روز کمتر بیماران را در اتاق بستری نگه می دارد!
صرف تحول در فضای فیزیکی مدارس امتیاز آزمون مدارس را تا 11 درصد افزایش می دهد.
طراح بودن یعنی عامل تغییر بودن.
دنیا چگونه خواهد بود وقتی بچه های چاد به همه جا بروند.


پروانه به خرس گفت: دوستت دارم.

خرس گفت: الان میخوام بخوابم،باشه بیدار شم حرف میزنیم.

خرس به خواب زمستانی رفت و هیچوقت نفهمید که عمر پروانه فقط 3 روز است.

"همدیگر را دوست داشته باشیم؛

شاید فردایی نباشد"

آدمای زنده به گل و محبت نیاز دارن ومرده ها به فاتحه!

ولی ما گاهی برعکس عمل میکنیم!

به مرده ها سر میزنیم و گل میبریم براشون, ولی راحت فاتحه زندگی بعضیارو میخونیم !

گاهی فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست!

بیائیم ساده ترین چیز رو ازهم دریغ نکنیم: 

زیرا محبت و خوبی در کیهان جاودانه است .

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؛

وین عمربه خوشدلی گذارم یا نه،

پر کن قدح باده، که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه.




اتومبیل های خودران، هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی دیگر جزو فانتزی های ذهنی نویسندگان رمان های علمی تخیلی یا کارگردانان هالیوودی نیستند. این واقعیتِ آینده ماست؛ آینده ای که تقریبا همینجاست!


انجمن جهانی اقتصاد می گوید که ما در معرض انقلاب چهارم صنعتی یا Industry 4.0 قرار داریم و همه چیز به سرعت در حال تغییر است.


در انقلاب Industry 4.0 شاهد پیشرفت های برق آسا و تغییرات ذهنی گسترده ای خواهیم بود که اینها همگی پیشرفت هایی در عرصه فن آوری های دیجیتال، فیزیکی و بیولوژیکی به ارمغان خواهد آورد.


بنابراین با نگاهی به آینده، این پرسش مطرح می شود که در این دنیای جدید چه مهارت هایی باید کسب کنیم؟

با بررسی افسران ارشد منابع انسانی در بزرگ ترین شرکت های جهان، انجمن جهانی اقتصاد (World Economic Forum) گزارشی از مشاغل آینده را منتشر کرده است که در آن 10 مهارت برتر که تا سال 2020 و پس از آن به آنها نیاز دارید معرفی شده است.


1. مهارت حل مسائل پیچیده

2. مهارت تفکر انتقادی

3. مهارت خلاقیت

4. مهارت مدیریت افراد

5. مهارت هماهنگی با دیگران

6. مهارت هوش هیجانی

7. مهارت قضاوت و تصمیم گیری

8. مهارت جهت دهی خدمات

9. مهارت مذاکره

10. مهارت انعطاف پذیری شناختی

با توجه به اینکه دنیای امروزی ما و نیروی کاری به سرعت در حال تکامل هستند، واضح است که اگر ما می‌خواهیم با این تغییرات پیشرفت نماییم، باید به موازات آنها رشد کنیم.



خندیدن در تمام دنیا نشانه این است که شخص شاد است.انسان زمانی که به دنیا می آید، گریه میکند و وقتی که به ماه چهارم و پنجم تولد خود میرسد، خندیدن را یاد میگیرد. همچنین بچه ها به سرعت می آموزند که با گریه کردن میتوانند توجه ما را جلب کنند و اینکه لبخند زدن باعث میشود در مرکز توجه بمانند. البته تحقیقات بر روی شامپانزه‌ها نشان میدهد که هدف لبخند زدن از این هم عمیق تر و دیرینه تر است.
یکی از خنده های انسان زمانی است که در برابر یک نیروی قدرتمند مغلوب میشوند و حالتی ترسیده را به خود میگیرند که در این حالت، لب و فک پایین آنها پایین آمده و دندان ها معلوم میشود.عضلات اطراف چشم که هنگام خنده واقعی چین و چروک میشود، در اینجا تقریبا حرکتی ندارند.میتواند به نوعی شبیه لبخندی از روی ترس و عصبانیت برای انسان و زمانی باشد که وارد جاده ای شلوغ میشود و نزدیک است زیر اتوبوس رود این فرد از روی ترس لبخند میزند و میگوید وای نزدیک بود منو به کشتن بدی.
نوع دیگر خنده زمانی است که میخواهید فردی دوستی شما را بپذیرد و در واقع به او می گویید که برایش تهدیدی در کار نیست. البته این حالت به نوعی تسلیم را نیز شامل میشود. نداشتن لبخند بر لب نشان میدهد که چرا برخی افراد مانند ولادیمیر پوتین، جیمز کانگنی، کلینت ایستوود، مارگارت تاچر و چار برانسون به نوعی عبوس به نظر میرسند، زیرا عموما لبخند کم میزنند و خندیدن را نوعی تسلیم میدانند.

چرا لبخند واگیردار است؟
نکته جالبی که در مورد لبخند وجود دارد این است که خندیدن مسری است و اگر شما لبخند بزنید، طرف مقابل شما نیز میخندد، حتی اگر این خندیدن واقعی نباشد.
تحقیقاتی که پروفسور اولف دیمبرگ در دانشگاه اوپسالای سوئد انجام داده است نشان میدهد ذهن بصورت ناخودآگاه جذب حرکات و عضلات طرف مقابل میشود.
او در این آزمایش با استفاده از تجهیزاتی که علائم الکترونیکی را از عضلات دریافت میکنند، میزان فعالیت عضلات صورت 120 داوطلب را در هنگام مشاهده تصویر چهره‌های شاد و عصبانی اندازه گرفت. به هر داوطلب گفته بود با دیدن این تصاویر اخم کنند، بخندند یا بی حرکت بمانند. از آنها درخواست شده بود چهره‌ای به خود بگیرند که نقطه مقابل حرکت تصویر بود. مثلا با اخم به تصویر لبخند نگاه کنند. افراد در مقابل تصاویر لبخند به راحتی عکس العمل لبخند انجام میدادند اما در مقابل تصویر ناراحتی نمیتوانستند حالت خنده را به راحتی نمایش دهند البته همه سعی میکردند که بصورت آشکارا در مقابل این منفی عکس‌العملی مثبت از خود نشان دهند اما با توجه به حرکات عضلات این عکس‌العمل دروغین کاملا مشهود بود.
استاد روت کمپل از دانشگاه کالج لندن اعتقاد دارد که یک عصب منعکس کننده در مغز ما هست که قسمت مربوط به تشخیص چهره ها و حالات شخص را فعال مینماید و باعث واکنش آینه ای فرد میشود. در واقع افراد در مقابل عکس‌العمل فرد مقابل خود یک کپی برداری را انجام میدهند.
بنابراین توصیه میشود که همیشه برای برقراری ارتباط بهتر با طرف مقابل خود سعی کنید که لبخند بزنید و این عمل باعث خواهد شد که طرف دیگر نیز رفتاری مناسبتر را از خود نشان دهد
در طول سی سال بررسی روند فروش محصولات و مذاکرات متوجه شدم که لبخند زدن در زمان مناسب مثلا در مراحل اولیه فروش که افراد یکدیگر را می سنجند باعث پاسخ مثبت هر دو طرف میز مذاکره میشود و این نیز به موفقیت بیشتر و فروش بالاتر می انجامد. 


زمانی که ما در دستیابی به عادتها شکست میخوریم، اعتمادمان را به خود از دست میدهیم، به تواناییهایمان باور نداریم که میتوانیم کاری را درست انجام دهیم و احساس گناه میکنیم و در برخی اوقات از خودمان متنفر میشویم.
این واقعیت بدی برای عادتهای پیش روی ماست. همچنین دلیلی بر نیتی از خودمان است.
زمانی که عادت جدیدی را شروع میکنیم، اگر واقعا به تواناییهایمان در پیگیری و تداوم اعتقاد نداشته باشیم، احتمال موفقیت کاهش می یابد، زمانی که موانعی در سر راه ما قرار میگیرد، دچار تردید میشویم، در زمان انصراف از ادامه ی مسیر، بخشی از ذهن ما میگوید: "می دانستم که این اتفاق می افتد، این ذهنیت من را در مورد تو تایید میکند، بازنده " و بعد دست از کار میکشیم به جای آنکه به کار بچسبیم و حس تسلیم شدن را مغلوب کنیم.
از دست دادن اعتماد ریشه در قضاوت خودمان دارد، زمانی که در انجام کاری موفق نمیشویم – که بدون شک اجتناب ناپذیر است حتی اگر منضبطترین فرد روی زمین باشید- آن را چون چماقی بر سر خودمان میکوبیم. "چه غلطی میکنی؟ چرا ادامه ندادی؟ تو را چه میشود؟ واقعا دلم میخواست بهتر بودی و اینقدر به همهی کارها گند نمیزدی" برای برخی از ما، این صدای والدین ماست یا یکی از آنها یا شاید یکی از برادر و خواهرها یا یک همکلاسی یا یک آشنا یا ترکیبی از آنها در کنار هم. افرادی که طی سالها ما را نقد کرده اند. 

این صدای مهمی است(البته نه در وجه خوب آن) و باعث میشود خودمان را قضاوت کنیم، خودمان را دوست نداشته باشیم و به خودمان اعتماد نداشته باشیم. این صدای اشتباه، تنها صدایی در سر ماست. حتی اگر مدام حرف بزند، مجبور نیستیم به آن گوش کنیم.
در نهادینه کردن یک عادت شکست میخوریم و خودمان را قضاوت میکنیم و آن را درونی میکنیم. به جای گفتن" این چیزی است که اتفاق افتاده و نیاز به درست شدن دارد" میگوییم " این شاخص اعتبار من است، به اندازه ی کافی خوب نیستم" آن را به شاخصی برای نشان دادن ارزش خودمان  تبدیل میکنیم.
و دوباره اتفاق میافتد و دوباره و هر بار ما احساس بدتری پیدا میکنیم، احساس بی ارزش بودن و شکست در آینده را هم میپذیریم. این الگو میتواند برای سالها ادامه داشته باشد.


چطور دوباره اعتماد را به دست آوریم؟

ما نیاز به یادگیری برخی مهارتها داریم:
1 -بپذیرید که شکست، دلیلی برای قضاوت کردن خودتان نیست. این پذیرش قلبی اهمیت زیادی دارد و اگر هیچ چیز دیگری یاد نگیرید، این پذیرش، یک راه حل قطعی است. به جای درونی کردن شکست به عنوان شاخصی از غیر قابل اعتماد بودن، باید یاد بگیرید که شکست فقط یک رخداد خارجی است. بله مطمئنا ما درگیر آن رخداد بوده ایم، اما شبیه انداختن توپ به سمت حلقه ی بسکتبال است. اگر توپ ما گل نشد به این معنی نیست که آدم وحشتناکی هستیم، بلکه به این معنی است که نیاز است تا دقت یا تمرین بیشتری بکنیم، شاید جلوتر برویم، شاید به شیوه ی دیگری پرتاب کنیم، یک نردبان زیر پایمان بگذاریم، حلقه را گشادتر کنیم، کسی را پیدا کنیم تا به ما کمک کند، در این بازی هیچ قانونی وجود ندارد، ما می توانیم راههایی را بیابیم که موفق شویم. شکست تنها شاخصی است از اینکه چیزی در روش ما نیاز به تغییر دارد.
2 -خودتان را برای اشتباهات گذشته ببخشید. پیش از آنکه دوباره به خودتان اعتماد کنید، شما باید از تمام شکست های گذشته و از احساس بدی که نسبت به آنها دارید، عبور کنید. همین حالا وقت بگذارید و آن را انجام دهید. بله شما شکست خورده اید، همه شکست میخوریم. دلیلی برای احساس بد در مورد خودتان وجود ندارد. آن را رها کنید و به خودتان بگویید که خوب هستید و اشتباهات خطای شما نیست، بلکه باید در روش خود تغییراتی بدهید.
3 -قولهایی به خودتان بدهید و روی آن بمانید. این گام زمانبر است، زیرا اعتماد یک شبه بر نمیگردد. قول های کوچک به خودتان بدهید، هر چقدر کوچکتر، بهتر. مثال اگر عادت مورد نظر شما، یوگاست، تمام کاری که باید انجام دهید این است که روی تشک بنشینید. حتی نیاز به پنج دقیقه هم نیست. هر کاری را بکنید که به این قول وفادار بمانید. مشابه آن برای چیزهای دیگر. فقط شروع به نوشتن کنید، فقط یک نوع سبزیجات را در غذای خود بگذارید، کامپیوتر خود را برای یک دقیقه ببندید. قولهای کوچک و تلاشهای زیاد برای نگه داشتن آنها به شما در طول زمان ثابت می کند که چقدر با ارزش هستید.
4 -کار در زمان‌های سخت را یاد بگیرید. همیشه زمانهایی وجود دارد که دوست ندارید کاری بکنید، تمایل به انصراف از ادامه ی مسیر دارید، حس شروع دوباره را پس از یکی دو روز رخوت از دست داده اید. نخست مشخص کنید که دلیل آن کمبود انگیزه است و نیاز به تلاش بیشتری دارد.
دوم افکار منفی و تردید آمیز در مورد تواناییهای تان و یا توجیه و بهانه تراشی را تشخیص دهید و به آنها گوش نسپارید. سوم با خود بگویید که تمام نیاز شما برای انجام کار، انگیزه ی بیشتر است، از دوستی کمک بخواهید، به اینترنت سر بزنید، به خودتان جایزه ی بزرگی بدهید و یا یک چالش را برای خود در نظر بگیرید.
چهار گام. نه خیلی آسان و نه آنقدر سخت که از عهده ی آن بر نیایید. می توانید به خودتان اعتماد کنید و عادت های جدید شکل دهید و به آنها بچسبید و زمانی که اعتماد خود را به دست آوردید، دیگر هیچ چیز جلو دارتان نیست.



اتومبیل های خودران، هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی دیگر جزو فانتزی های ذهنی نویسندگان رمان های علمی تخیلی یا کارگردانان هالیوودی نیستند. این واقعیتِ آینده ماست؛ آینده ای که تقریبا همینجاست!


انجمن جهانی اقتصاد می گوید که ما در معرض انقلاب چهارم صنعتی یا Industry 4.0 قرار داریم و همه چیز به سرعت در حال تغییر است.


در انقلاب Industry 4.0 شاهد پیشرفت های برق آسا و تغییرات ذهنی گسترده ای خواهیم بود که اینها همگی پیشرفت هایی در عرصه فن آوری های دیجیتال، فیزیکی و بیولوژیکی به ارمغان خواهد آورد.


بنابراین با نگاهی به آینده، این پرسش مطرح می شود که در این دنیای جدید چه مهارت هایی باید کسب کنیم؟

با بررسی افسران ارشد منابع انسانی در بزرگ ترین شرکت های جهان، انجمن جهانی اقتصاد (World Economic Forum) گزارشی از مشاغل آینده را منتشر کرده است که در آن 10 مهارت برتر که تا سال 2020 و پس از آن به آنها نیاز دارید معرفی شده است.


1. مهارت حل مسائل پیچیده

2. مهارت تفکر انتقادی

3. مهارت خلاقیت

4. مهارت مدیریت افراد

5. مهارت هماهنگی با دیگران

6. مهارت هوش هیجانی

7. مهارت قضاوت و تصمیم گیری

8. مهارت جهت دهی خدمات

9. مهارت مذاکره

10. مهارت انعطاف پذیری شناختی

با توجه به اینکه دنیای امروزی ما و نیروی کاری به سرعت در حال تکامل هستند، واضح است که اگر ما می‌خواهیم با این تغییرات پیشرفت نماییم، باید به موازات آنها رشد کنیم.


هر شب به ستاره‌ها بنگرید

آنها اقتصاد شما را درست نمی‌کنند، جنگ‌ها را متوقف نمی‌کنند

آنها به شما کمک نمی‌کنند تا روابط جنسی و عاطفی بهتری با همسر خود داشته باشید و بدانید در زندگی خود کدام راه را انتخاب کنید

بلکه به شما کمک می‌کنند تا بدانید شما و مشکلاتتان بیش از اندازه کوچک و ناچیز هستند، و بر عکس شما جزئی از یک جهان شگفت‌ انگیز و بی انتها هستید!





اگر صد سال قبل‌تر بدنیا اومده بودید، کمتر جایی روی زمین بود که از دست واکینگ‌های وحشی اسکاندیناوی 

(نروژ، دانمارک، سوئد، فنلاند و ایسلند) در امان باشید اما الان تو دوره‌ای هستید که از ۱۰ کشور خوشحال و صلح‌طلب جهان حداقل ۵ تاشون اسکاندیناوی هستن!


چه اتفاقی افتاد برای این وحشی‌های جنگ طلب که تا آسیای دور و امریکا برای غارت میرفتن اما الان حتی پلیس‌شونم اسلحه گرم حمل نمیکنه! زندانهاشون تقریبا تعطیل شده و بطور میانگین هر 10 سال یه‌بار قتل صورت میگیرد


فقط یک جمله 

 کتاب و احترام به ادیان یک دیگر »»

 


انسان از هر نظر موجودی بسیار ضعیف و ناتوان است!

ما هرگز نمی‌توانیم به آنسوی جهان سفر کنیم، زیرا فقط وسعت کهکشان راه شیری ۱۰۰ هزار سال نوری است و ما تنها ۱۰۰ سال عمر می‌کنیم.

ما هرگز نمی‌توانیم درکی از عدد گراهام داشته باشیم چراکه گفته می‌شود آنتروپی مورد نیاز برای درک این عدد مغز ما را با یک انفجار به سیاهچاله تبدیل می‌کند.

ما هرگز نمی‌توانیم ابعاد بالاتر در این جهان را ببینیم، چراکه تنها در سه‌ بعد محصور شده‌ایم.



از زمان انفجار بیگ‌بنگ در ۱۳.۷ میلیارد سال قبل، جهان در حال انبساط است و اگر نیروی جاذبه نتواند به این انبساط غلبه کند، مواد جهان به دورترین نقاط هستی حرکت کرده و روز به روز سردتر و سردتر خواهند شد.
دمای هستی تا جایی کاهش می‌یابد که تمام ستارگان سرد و #خاموش، و عمر جهان به اتمام می‌رسد. در آن روز نه زمینی وجود دارد و نه خورشیدی، نه انسانی و نه هیچ موجود زنده‌ای
روزی که تمام غرور و خودکامگی انسان چیزی جز غباری بی‌ارزش و معلق در فضا نخواهد بود.



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها